عواطف در کودکان عادی و استثنایی از مسائل کلیدی و بـسیار مهم در روانشناسی است. در مسئله بهداشت روانی، مهمترین قسمت، عواطف است. در ادیان الهی نیز راجع به این مسئله بسیار صحبت شده است. به طور کلی می توان گفت که انفعالاتی بر مـا از طـریق پدر، مـادر، خانواده و دوستان و… در زندگی […]
عواطف در کودکان عادی و استثنایی از مسائل کلیدی و بـسیار مهم در روانشناسی است. در مسئله بهداشت روانی، مهمترین قسمت، عواطف است. در ادیان الهی نیز راجع به این مسئله بسیار صحبت شده است. به طور کلی می توان گفت که انفعالاتی بر مـا از طـریق پدر، مـادر، خانواده و دوستان و… در زندگی وارد میشود وقـتی ایـن انـفعالات جمع شد و از لحاظ کیفی تراکم پیدا کرد، تبدیل به عاطفه میشود. ما از نظر عواطف در کشورمان، مسئله زیادی نداریم و اگر در خانواده هایی ایـن مـسئله در نـتیجه ناپدری یا نامادری دیده میشود، استثناء است. باید گفت عواطف یکی از ثروت های ملی ما اسـت؛ عواطفی که بین افراد خانواده کوچک (پدر، مادر،فرزند) و خانواده بزرگ (پدربزرگ، مادربزرگ، عموها، خالهها و…) وجود دارد، واقعا بینظیر اسـت.
باید گفت عـواطف یـکی از ثروت های ملی ما است، عواطفی که بین افراد خانواده کوچک (پدر، مادر و خانواده بزرگ، پدربزرگ، مادربزرگ، عموها، خالهها و…) وجود دارد، واقعا بینظیر است.
بهترین نمونه این عواطف، محبت مادری است. بچهای که به دنیا میآید، عـاطفهای نـسبت به مادر ندارد فقط انفعال است و او مادر را به عنوان موجود که تر و خشکش میکند و وقتی گرسنه شـد، غـذایش میدهد میشناسد، کمکم این انفعالات، تبدیل به عشقی بیآلایش میشود و اگر این رابطه مـحبتآمیز در مـحیط کار نیز ایجاد شود، مملکت ما یک مملکت نمونه می شود و بهداشت روانی، مـسألهاش حل مـی گردد.
عواطف در حیوانات به صورت ساده و اولیه وجود دارد ولی در انسان به علت وجود عقل، عواطف بسیار پیچیده اسـت. در کـودکی نیز عواطف ساده است ولی انسان هر چه بزرگتر میشود، عواطفش هم پیچیدهتر می گردد. امـا عـواطف درباره کودکان استثنائی خیلی مهمتر و حساستر است، چرا؟ چون که تاریخ نشان داده که ناقص العضوها چه فـجایعی به بار آوردهاند.
کودکان استثنائی از نظر عاطفی، خـیلی آسـیبپذیر هـستند و حسادتشان بیشتر است و زودتر خشمگین و بر انگیخته میشوند و حتی در عواطف مثبت هم خیلی زودتر عاشق دیـن و مـیهن و مـربی خود میشوند و خیلی زودتر وابسته به کسی می شوند، زیرا که آن ها حساس تر هـستند.
در برخورد با این کودکان، نباید آن ها را تحقیر کرد و نه خیلی زیاد مورد توجه قرار داد، هر دو ایـن روش ها برای این ها مضر میباشد. بلکه معلم باید جو کلاس را طوری درست کـند تـا آن کسی که شنواییش کم است، مسخره نـشود و در خـانواه هـم باید طوری عمل شود که بچهها و افـراد دیـگر نه تنها مسخره نکنند بلکه کمک هم به آن فرد استثنایی بکنند.
روی هم رفته کودکان کمهوش، کمتر به کنترل عواطف خود قادرند، در صورتی که کودکان باهوش دارای عواطف وسیعتر و علایق متنوعتر میباشند. و طبعا بیش از کودکان کمهوش دستخوش عواطف گوناگون میشوند. این ها بهتر میتوانند نکات غمانگیز و مضحک زندگی را دریابند، پیشامدهای نامطبوع آینده را احساس کنند و دچار ترس شوند، علایق وسیعتری به هم رسانند که تجاربشان ممکن است برای رسیدن به آن ها کافی باشد یا نباشد. خلاصه آنکه تفاوت میزان حساسیت برحسب درجه هوش حتی درباره بچههای خردسال نیز صادق است.
یکی از علل اساسی ناراحتیهای عاطفی اطفال را باید در طرز رفتار والدین جستجو کرد. در خانوادههایی که پدر و مادر بیشتر اوقات را در خارج خانه و دور از فرزندان به سر میبرند. درباره بچهها بیش از حد نگرانی نشان میدهند، پیوسته راجع به وضع مزاجی و رفتار فرزندان حرف میزنند، بیش از اندازه به اطفال کمک میکنند، مطیع اراده آنها میشوند و یا اینکه آن ها را محور حیات خانوادگی قرار میدهند. چنین پدران و مادرانی مقدمه را برای انواع فشارهای عاطفی فرزندان خود آماده میسازند.