مردان و زنانی که ازدواجشان محکم و پابـرجای بـوده و علائق زناشویی مرد و زن برپایه عشق و محبت گذارده شده فرزندان آن ها زودتر به مرحله تکامل شـخصیتی مـیرسند و بـرعکس کسانی که بین آن ها تفاهم و محبت زناشویی وجود ندارد و مرد و زن هـر کدام سـعی میکنند که از فرزند خود […]
مردان و زنانی که ازدواجشان محکم و پابـرجای بـوده و علائق زناشویی مرد و زن برپایه عشق و محبت گذارده شده فرزندان آن ها زودتر به مرحله تکامل شـخصیتی مـیرسند و بـرعکس کسانی که بین آن ها تفاهم و محبت زناشویی وجود ندارد و مرد و زن هـر کدام سـعی میکنند که از فرزند خود محبت و خشنودی لازم را بگیرند، فرزند آنان دیرتر قدرت پیدا میکند که خود را بـه مـرحله عالی تکاملی برساند. اینگونه کودکان شخصیتی ضعیف داشته و ترقی اجتماعی آن ها نـیز دچـار اشکال میگردد.
البته ناگفته نماند که نـظیر ایـن اخـتلاف سلیقهها و اشتباهات تربیتی در انواع خانوادهها زیاد اسـت. مـثلا اگر پدری که خود در فعالیت های ورزشیاش ناموفق بوده پسرش را در این راه تشویق نماید درحـالیکه مـادر به کلی با ورزش مخالف است، ایـن اخـتلاف شدید سـلیقه و روش غـلط تربیتی پدر به خاطر مخالفت شدید با هـمسرش، زیـان های مسلمی برای فرزندش بدین شرح خواهد داشت:
- فرزند تحت تعلیمات و روحیه پدر خـود زورگـو و متجاوز بار آمده، دائما میخواهد بـا دیگران نزاع کند.
- رفـتار خـشونتآمیز و متجاوزانه پدر را نسبت به مادر خـود سـرمشق قرار داده که در این گونه موارد اگر کودک پسر باشد تمایل پیدا میکند چنین رفتاری را در آیـنده با همسر خود در پیش بـگیرد و اگـر دخـتر باشد از مردها حـالت انـزجار و تنفر پیدا میکند کـه در هـر دو حالت از نظر آینده کودک خطرناک است.
- کودک تحت تاثیر رفتار پدر قرار گرفته و فکر مـیکند کـه این مرد است که همیشه بـاید فـرمان بدهد و زن بـعنوان بـردهای کـه حق هیچگونه دخالتی را نـدارد باید اوامر را بدون چونوچرا بپذیرد.
- مورد دیگری که در خانواده بر سر آن توفقی نیست مسئله کـار کـردن (بخصوص دختر) در خانواده است. از طرفی مـادر بـرای آمـاده نـمودن دخـتر برای زندگی آیـندهاش بـا کار کردن وی موافق است. از طرف دیگر پدر مخالف این رویه است و معتقد است تا هنگامی که در خـانه پدر زنـدگی مـیکند باید استراحت کند و راحت باشد.
بـاید بـه ایـن گونه والدیـن تـذکر داد کـه دختر و یا پسر از این روش و اختلاف نظر میان پدر و مادر لطمه زیادی میبیند که اهم آن ها عبارتند از:
اولا دختر درک صحیحی از کار و کار کردن پیدا نمیکند، از طرفی مادر به دختر فـشار میآورد که مزایای کار را برای وی تشریح نماید و از طرف دیگر پدر معتقد است که کار آنقدر هم مهم نیست. در اینجاست که کودک دچار سرگردانی و حیرانی گشته و در آینده در انتخاب راه زندگی خود مـردد مـیماند. دختر متوجه این نکته نمیشود که کار و اشتغال انسان را شاد میکند چرا که همیشه کار را با ترس و نگرانی و دعوا و مشاجره توأم میبیند و بدین ترتیب احتمال زیاد دارد که در آینده هـرگز نـتواند کار خود را با شادی و رغبت زیاد انجام دهد.
در بعضی خانوادهها نیز دیده میشود که پدر پسر را کاملا در اختیار خود گرفته به نحوی که وی را از رابطه عـاطفی بـا مادر جدا نموده و همیشه و هـمه جـا وی را بطور مطلق از آن خود دانسته و از خود جدا نمینماید که این رویه نیز به استناد این دلایل از نظر کودک هم کاملا زیانآور است:
- عدم تصور صـحیح از زنـدگی زن و مرد و رسالت نهایی آن ها در زنـدگی مشترک.
- عدم درک و اجرای اصل مساوات میان زن و شوهر در امور خانوادگی.
- پیدایش تصور غلط فرزند از نقش زن در اجتماع.
علاوه بر موارد یاد شده گاهی اوقات پدران و مادران بر سر کوچکترین موضوعی مربوط بـه فـرزند خود با یکدیگر مشاجره مینمایند که این گونه موضوعات واقعا جای هیچگونه بحثی ندارند از قبیل اینکه مادر معتقد است که بچه باید سر ساعت هشت به اطاق خواب برود و بخوابد ولی پدر عقیده دارد کـه وقـتی پدربزرگ و مـادربزرگ به اینجا آمدهاند مسئلهای نیست که بچهها دیرتر بخوابند.
و یا اینکه پدر معتقد است که بچه وقتی کـه بزرگتری صحبت میکند باید ساکت مانده و به صحبت های بزرگترها گوش دهـد ولی مـادر مـعتقد است که باید صحبت کند و حرف خود را نخورد. حالا در اینگونه موارد چه باید کرد؟ چطور میتوان مانع اینگونه اخـتلاف نـظرها شد؟
حقیقت این است که از نظر روانشناسان و علمای تعلیم و تربیت و علم الاجتماع دستور کلی در این موارد وجـود نـدارد. بـعضی از والدین در این موارد با صحبت و مذاکره با یکدیگر با هم کنار میآیند و سعی میکنند که در ابتدا فلسفه تشکیل خانواده را تشریح نموده و بعد هر دو از نـظریات خود عدول کرده و در حـقیقت نـظرات خود را بهم نزدیک نمایند. بعضی دیگر از والدین مدتی تربیت بچهها را به دیگری واگذار نموده که او کار تربیت بچهها را زیر نظر بگیرد. بعضی دیگر به کتب تربیتی و متخصصین تعلیم و تربیت مراجعه نموده و بـالاخره بقیه هم اختلاف نظر خود را همینطور ادامه می دهند و کودک بیچاره را در وادی سرگردانی در میان نظرات خود آشفته و حیران مینمایند.