تخیلات عاشقانه نوجوانان

در فاصلۀ 3 تا 6 سالگی کودک از نظر روانی والدین خود را بیش از حد ایده آل می بیند و به عشق، مسائل جنسی و نوزادان علاقه نشان می دهد. در فاصلۀ 6 تا 12 سالگی، او از طریق مجموعه ای از تعاملات پیچیده عاطفی، علاقۀ خود نسبت به عشق را پس می زند […]

در فاصلۀ 3 تا 6 سالگی کودک از نظر روانی والدین خود را بیش از حد ایده آل می بیند و به عشق، مسائل جنسی و نوزادان علاقه نشان می دهد. در فاصلۀ 6 تا 12 سالگی، او از طریق مجموعه ای از تعاملات پیچیده عاطفی، علاقۀ خود نسبت به عشق را پس می زند و از والدین خود دوری می کند و جذب دنیای غیرشخصی بیرونی در مدرسه می شود و سازگاری های اجتماعی، کنار آمدن با مقررات و باور کردن افسانه ها را تجربه می کند.

 

در دوران بلوغ فشارهای ناشی از ترشح غدد داخلی، کودک را وادار می سازد که دوباره مشغول مسائل جنسی و روابط عاشقانه شود. ولی احیای مجدد انگیزه های جنسی در تعارض با تابوهای ذهنی اولیه قرار می گیرند و برای چندین سال احساس و گناه را از درون و رفتارهای نابهنجار و زشت را از بیرون سبب می شوند.

 

ساده ترین نمونه، کمرویی و شرمی است که نوجوانان در مقابل جنس مخالف نشان می دهند. عواطف پر از تعارض معمولاً در روابط کودک با والدینش مشکلاتی را سبب می شود. هنگامی که احساسات شدید عاشقانه از درون نوجوان می جوشد، ابتدا مثل سیلابی که در بستر خشک رودی به حرکت درآید، متوجه پدر یا مادر غیر همجنس خود می شود، با وجود این نوجوان ناخودآگاه تشخیص می دهد که این مسئله ابداً درست نیست، بنابراین اولین کار او در این سن این است که این احساس را از پدر و مادر خود به فردی بیرون از محیط خانواده منتقل کند.

 

در واقع نوجوان احساسات مثبت خود را زیر لوای احساسات منفی می پوشاند. به همین دلیل است که یک پسر معمولاً در این سن با مادرش می جنگد و دختر به طرز حیرت انگیزی نسبت به پدرش عواطف خصمانه پیدا می کند. نوجوان در ابتدای امر، ابداً نمی داند احساسات او به کجا تعلق دارند. او در برخوردهایش نسبت به مردم مختلف گاه عصبی و گاه خیال پرداز است. او اینک ممکن است از نظر عاطفی هیچ ثباتی نداشته باشد و نتواند این احساسات را به آدم هم سن خود یا جنس مخالفش نشان بدهد، به خصوص اگر در مقابل جنس مخالف شرمنده و ایده آل گرا باشد.

 

او ممکن است این تحسین را نثار یک معلم همجنس خود یا قهرمان داستان های تخیلی کند. موانع بین جنس های مختلف به تدریج می شکنند و از بین می روند. نوجوان اوایل به خود جرات می دهد و به هنرپیشه های سینما عشق می ورزد، سپس به دخترها و پسرهای هم مدرسه ای خود می اندیشد و دربارۀ آن ها خیال بافی می کند، ولی مدت ها طول می کشد تا بچه های خجالتی تر بتوانند علاقۀ خود را به یکدیگر اظهار کنند.

 

حتی بعد از آن که غرایز یک نوجوان می تواند مَنهیات سال های اول دوران بلوغ را در مورد قرار گذاشتن با جنس مخالف تا حدی از میان بردارد، ولی بخشی از این انرژی صرف آرزوهای ایده آلیستی و مشتاقانه می شود. بخشی از این اشتیاق که به جنس مخالف برمی گردد، صرف آرزوهای عاشقانه و جوانمردانه می شود و بخش دیگر آن، حتی در مراحل آخر رشد، صرف آرزوهایی می شود که ظاهراً هیچ ارتباطی به مسائل جنسی و حتی رویاهای عاشقانه ندارند و برای مثال اشیای زیبا را می آفریند و یا فردی را به انجام کارهای خیر و نیکوکاری وادار می سازد.

 

در ابتدای مرحله علاقۀ نوجوان به جنس مخالف، ممکن است او هیچ نوع احساس جنسی به کسی که برایش احترام قائل است و یا به او محبت دارد، نداشته باشد و این احساس را فقط به آدم هایی داشته باشد که آنها را به نوعی بی اعتبار و بی حرمت می داند. تا وقتی که فرد نتواند دربارۀ مسائل جنسی خود احساس امنیت کند و یا این احساس را با شخصیت خود بیامیزد، این احساس نسبتاً زشت، خشن و نابهنجار و به صورت غریزه ای جدا از شخصیت او جلوه می کند.

 

کنجکاوی او دائماً به او سقلمه می زند که فکر کند حد نهایت روابط جنسی چیست و دائماً خود را مجبور به کسب تجربه ببیند. این احساسات به شدت با هم در تعارض هستند و با عواطف ایده آل گرایانه او تناسبی ندارند. در واقع او ممکن است کسی را عاشقانه دوست بدارد، ولی باز هم در مسائل جنسی تن به بی بند و باری بدهد و با تردید و یا شجاعانه و با روحیه ای شهوت طلبانه این کار را انجام دهد.

 

نوجوان در سال های اول نوجوانی، مستعد آن است که مجموعه ای از عشق های شورانگیز را تجربه کند، ولی او همان طور که راحت عاشق می شود، به سرعت هم آنها را فراموش می کند. او درک می کند که او و معشوقه اش واقعاً نقاط مشترک چندانی ندارند. گاهی اوقات علت این است که یکی یا هر دوی آنها تغییر کرده اند.. غالباً قضیه به این شکل است که آن ها عاشق پسر یا دختر ایده آلی که از یکدیگر در ذهن داشته اند، شده اند که ربط چندانی به واقعیت ندارد.

 

به مرور زمان آنها محتاط تر می شوند و دربارۀ شخصی که به او نیاز دارند و می توانند با او کنار بیایند، دیدگاه واقع بینانه تری پیدا می کنند. به تدریج که بالغ تر می شوند چیزهای بیشتری دارند که به هم بدهند و نسبت به هم گذشت بیشتری خواهند داشت که پایۀ عشق حقیقی است.

 

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما