
امروزه بسیاری از زنان در سازمان ها، ادارات، مراکز دولتی و خصوصی مشغول کار هستند و بـرخی هـم در مـشاغلی اشتغال دارند که غیرضروری و غیرمرتبط و در حـیطه و مـسئولیت مردان است. این مشاغل که هیچ سنخیتی با جسم و روح زن ندارد، به دست زنان افتاده است. این موضوع باعث شده زنان بیشتر […]
امروزه بسیاری از زنان در سازمان ها، ادارات، مراکز دولتی و خصوصی مشغول کار هستند و بـرخی هـم در مـشاغلی اشتغال دارند که غیرضروری و غیرمرتبط و در حـیطه و مـسئولیت مردان است. این مشاغل که هیچ سنخیتی با جسم و روح زن ندارد، به دست زنان افتاده است. این موضوع باعث شده زنان بیشتر در خـارج خـانه مشغول به کار باشند.
حتی شاغل بودن، یک ارزش بـرای آنان شده است، به گونه ای که زنان شاغل به زنان خانه دار که مشغول تربیت فرزند هستند فخر می فروشند و خـود را یـک سـر و گردن بالاتر ازآنان می دانند. از این رو، این زنان به خـاطر ترس از دست دادن کار و موقعیت اجتماعی خود، پا بر روی میل مادری خودمی گذارند و تنها به یک فرزند فکر می کنند.
اسلام با کار و فعالیت هـای اجـتماعی زنـان مخالف نیست؛ اما این را نیز نمی پسندد که زنان از صبح تـا شـب به فکر تأمین معاش باشند و زمان و حوصله کافی برای تربیت و رسیدگی به فرزندانشان که اولویت اول آنـان مـی بـاشد نداشته باشند. اسلام با تقسیم کار و واگذاری تربیت فرزندان به زنان و ملزم کـردن مـردان به تأمین هزینه اقتصادی همسر و فرزندان، هرگونه اجباری را از زنان برداشت تا آنان بدون هـیچ نـگرانی و اضـطراب خاصی به فکر تربیت و وظیفه اصلی خود باشند. برخلاف دنیای مدرن که به زنـان ـ بـه اصطلاح ـ آزادی داد و خواست آن ها را از بردگی در خانه رهایی بخشد؛ غافل از آن که زن به بردگی مـدرن و فـشار کـار مضاعف سپرده شد.
برخی حضور اجتماعی زن را با اشتغال زنان مساوی میبینند که این یک معادل سازی غلط است که فرهنگ اروپایی آن را به ما القا می کند و این که حقوق اجتماعی زن را معادل با اشتغال بدانیم و آن وقت بر حضور اجتماعی و تأثیر اجتماعی زن تأکید کنیم اشتباه است. نباید حضور اجتماعی را معادل اشتغال ببینیم.
حضور اجتماعی هم برای زن و هم برای خانواده و جامعه بسیار لازم است یعنی زنی که حضور اجتماعی نداشته باشد نمیتواند فرزندانش را به خوبی تربیت و یا ارتباط صحیحی با همسرش برقرار کند و از نظر خودش هم عقب میافتد پس حضور اجتماعی زن بسیار مفید است ولی الزاماً به معنای اشتغال تمام وقت نیست حتی به معنای اشتغال هم نیست. زن تا اشتغال پیدا میکند در واقع پیوندهای مقاوم و وابستگیهای قبلی که بین او و شوهرش وجود داشت کاسته میشود و با زلزلههای کوچکی که در زندگی ایجاد میشود آن پیوند از بین میرود و از این رو شاهد طلاقهای زیادی هم هستیم.
در حقیقت خانمی که شاغل میشود، احساس استقلال اقتصادی میکند و این حس استقلال سبک زندگی جدیدی را به وجود میآورد که در آن هم زن نسبتاً مستقل میشود و وابستگیاش نسبت به همسرش بسیار کمتر میشود و هم مرد به دلیل این شرایط وابستگیهایش به زنش کم رنگتر میگردد و همین مسئله زمینه ساز جدایی در خانواده میشود به طوری که با کوچکترین اختلاف یا عدم تفاهم طلاق را به عنوان راه حل انتخاب میکنند.
زیرا احساس میکنند که جدایی هزینهی زیادی را برایشان به بار نمیآورد زیرا زن از لحاظ مادی به شوهر وابسته نیست و مرد هم با سبک زندگی جدیدی که اشتغال برایش درست کرده است میتواند کودکش را به مهدکودک بسپارد یا از غذاهای آماده استفاده کند. خیلی از مواردی که وابستگی زنان را به مردان بیشتر میکند در رابطه با زنان شاغل وجود ندارد. به همین دلیل با کوچکترین زلزلهای بنای زندگیشان به هم میریزد.
مسلماً اشتغال زنان تأثیر مستقیمی بر کاهش جمعیت دارد زیرا زنان شاغل برای حفظ شغل خود تمایلی به فرزندآوری ندارند. تبعاتی مانند جمعیت مفید و خلاق جوان کاهش پیدا میکند که این مسئله به ضرر جامعه است و در واقع اتصال و پیوند خانواده از دست میرود. با الگوی فعلی اشتغال خانواده و اجتماع دچار آسیبهای جدی میشود که باید این مسئله اصلاح شود؛ از این رو اگر بتوانیم اشتغال خانمها را در محیط خانه تعریف کنیم ثمرات زیادی متوجه خود زن، خانواده و اجتماع خواهد شد.
وجود مشکلات مالی ناشی از توقعات بالای ما باعث تمایل جدی زنان به اشتغال شده است که اولین آسیب آن تک فرزندی است چون یک زن کارمند نمی تواند به علت ازدیاد مشغله هایش به فکر فرزند بیشتر باشد. اشتغال زنان و ساعات کاری مساوی آنان با مردان باعث شده زمان کمتری را با خانواده باشند و زمان مانده را نیز صرف رفع نیازهای خانواده و رسیدگی به امور خانه می کنند که این گونه زمان اختصاصی به خانواده کاهش می یابد.