بحران هویت و بحران سرپرستی دغدغهی کودکانی است که شبانه روز خود را در خیابان های این شهر با پر نمودن جیب سرپرستانشان میگذرانند.
در خیابان های شلوغ، پشت چهارراه ها، در قطارهای مترو، در پایانه های اتوبوسرانی و حتی در گورستان ها، دیگر کمتر جای پر ازدحامی را می توان مثال زد که در آن، نشانی از کودکان متکدی نباشد؛ کودکانی که فقط از سوی خانواده و بستگان شان رها نشده اند، چرا که چشم های بسته قانون نیز به سرگردانی آن ها، دامن می زند و نبود قوانین بازدارنده را نیز باید دلیل اصلی مرهم نیافتن این زخم کهنه کلانشهرها دانست.
بخت کودکان کار با خیابان گره خورده و هر روز امید و آرزوهای آن ها در خیابان های سرد و دود گرفته کلانشهرها رنگ می بازد؛ چرا که درآمد کودکان متکدی و کار آن قدر زیاد هستند که مافیایی بر آن ها سایه بیندازد. مافیایی که نهایت تلاش خود را به کار می گیرد تا هیچ چهارراهی بدون کودک کار یا متکدی باقی نماند. این مافیا برای رسیدن به هدف خود، کودکان را از نقاط دور و نزدیک، روانه کلانشهرها می کند، به همین خاطر، بیشتر کودکان متکدی پایتخت، کودکانی هستند که از دیگر شهرها و حتی کشورها به پایتخت آورده شده اند.
کودکان کار و خیابان نیز به نوعی در گروه کودکان متکدی قرار می گیرند، زیرا در بیشتر مواقع به توصیه سرکرده باندهای تکدیگری برای برانگیختن احساسات شهروندان اشیای ارزانی مانند فال یا دستمال کاغذی را برای فروش ارائه می کنند.
ساماندهی کودکان متکدی، داستانی است که تا کنون آن طور که باید برای مدیریتش زمان گذاشته نشده و به همین خاطر دستگاه های مسئول باید هرچه زودتر برای رفع خلأ های قانونی یا اعتباری قدم برداشته و مانع این شوند که گسترش تعداد کودکان متکدی آسیب های بیشتری به جامعه تحمیل کند.
کودکان بیگناهی که به عنوان کودک کار به باندهای تکدیگری توسط والدین معتاد فروخته میشوند معمولا فاقد شناسنامه و هویت هستند. این کودکان اصولا به یک نامی که توسط سرپرست گروه گذاشته میشود خطاب میشوند اما هیچ سند هویتی مبنی بر وجود چنین شهروندی در جامعه وجود نخواهد داشت و این به معنی عدم اهمیت کودکانی است که از بد روزگار در خانوادهای به دنیا میآیند که به خاطر اعتیاد و نیاز به مواد از کودک خود میگذرند و آیندهاش را به تباهی میکشانند و یا به خاطر فقر مالی و ناتوانی در تأمین زندگی با دریافت مبلغ ناچیزی در اختیار این سرپرستان قرار میگیرند.
.