تفکر، عملی ذهنی است و زمانی مطرح میگردد که انسان با مسئلهای مواجهاست و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز میگردد که این تلاش ذهنی را، تفکر یا اندیشه مینامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شدهاست که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و […]
تفکر، عملی ذهنی است و زمانی مطرح میگردد که انسان با مسئلهای مواجهاست و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز میگردد که این تلاش ذهنی را، تفکر یا اندیشه مینامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شدهاست که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز میگردد و با پیدا کردن راه حلهایی برای حل مسئله ادامه مییابد و با به کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان میرسد.
تمامی فعالیت ها و فرایندهایی که موجب آگاهی فرد از جهان هستی می شوند شناخت نام دارند. سه جنبه مهم شناخت: ادراک، یادگیری و تفکر است. ادراک، به روابطه عامی فرد با محیط، یعنی پاسخ دادن به محرکها در زمان حال گفته می شود. تفکر، به استفاده از تجارب گذشته اشاره می کند. با این حال تفکر و ادراک جدا شدنی نیستند، زیرا تجربه های گذشته بر فرایندهای ادراک تاثیر می گذارند و پاسخ محیط بلفعل نیز، چگونگی تفکر را تحت تاثیر قرار می دهد. یادگیری به کسب تجربه افزوده شدن اطلاعات تازه و پاسخ ها به خزانه اطلاعاتی و رفتاری یادگیرنده یا ایجاد تغییر در پاسخ ها گفته می شود، در حالی که در تفکر، یادگیری های گذشته مورد استفاده قرار می گیرند، پس یادگیری و تفکر دو فرایند متفاوت اند. با این حال، چون تفکر می تواند به یادگیری های تازه بینجامد، پس یادگیری و تفکر مکمل هم هستند.
تفکر، زبان ذهن و از ارزشمندترین تواناییهای انسان است. در دستهبندی تفکر، روانشناسان بر چهار دیدگاه کـلی تـأکید دارند:
1- فکر کردن، بیان جملههایی است که به ظاهر «در ذهن خود میشنویم»، به این نوع زبان، فکر گزارهای میگویند؛ زیرا بیان یک قضیه یا گزاره یا اظهار نظر است.
2- شکل دیـگری از فکر، شامل تصور است، به ویژه تصورهای بصری که ممکن است در ذهن خود «ببینیم» و به آن تفکر تصویری میگویند.
3- سومین شکل فکر، فکر حرکتی است که شامل زنجیرههایی از «حرکت ذهنی» است.
4- تـفکر عـملی یا مسئله گشا نوعی دیگر از تفکر است. در این نوع تفکر، برای دستیابی به هدفی میکوشیم که هیچ وسیله و امکاناتی برای رسیدن به آن در دست نداریم و باید آن هدف را به اهداف فرعی و کـوچک تر تـجزیه کنیم تا سرانجام به وسایل لازم برای حل آن دست یابیم.
5- نوع پنجمی از تفکر نیز وجود دارد که به آن تفکر انتقادی میگویند. با توجه به پیچیدگی های ذهنی و شخصیتی انسان و نیز آثار شرایط محیطی و اجتماعی، بـحث دربـاره ایـنکه تفکر انتقادی از چه سنینی در انـسان شـکل مـیگیرد، شاید هیچگاه به نتیجه نرسد. دانشمندان متعددی مشاهدهها و نظرهای متنوعی را درباره رشد ذهنی انسان بیان کردهاند. بیشک، نـمیتوان مـنکر هـیچ یک از پژوهشهای صورت گرفته در این باره شد؛ زیـرا نـتایج، بر اساس پژوهش به دست آمده و هر یک در جایگاه خود اهمیت ویژهای دارد. با این حال، می توان گفت هر یک از این نـتایج و بـررسی ها بـا توجه به شرایطی که پژوهش در آن صورت گرفته است، ارزشی خـاص دارد و هریک از آن ها فقط میتوانند بخشی از زوایای رشد فکری انسان را منعکس کنند.
گفتنی است نکته مشترک همه این پژوهـش ها، تـمرکز آن ها بر رشد کودک است. به عبارت دیگر، همۀ نظریههای بیان شـده، بـا کودکی انسان ارتباط دارند و نشان میدهند که تفکر در انسان، از همان بدو تولد شروع شده و تا سـنین بـلوغ و پس از آن ادامه مییابد و نمی توان برای آن پایانی در نظر گرفت. اینکه چه عواملی بر ایـن رشـد هـمیشگی اثر میگذارد، بحثی است که در محیط پیرامون کودک و پس از آن بالغ و بزرگسال ریشه دارد.
محیط پیـرامون انـسان امـروزی، صرف نظر از روابط رویاروی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، از انواع رسانه ها تشکیل شده است. رسانه ها امـروزه از قـوی ترین و اثرگذارترین ابزارها بر ذهن و فکر انسان شناخته شدهاند. رسانه هایی که برخوردهای رویاروی انـسان را مـتحول کـرده و نیاز انسان به تعاملات مستقیم را تحت تأثیر قرار داده اند. انسان امروزی، با کمک کـلیدهای مـتعددی که پیرامونش را فرا گرفته اند، میتواند در دهکده جهانی جابهجا شود و با اقصا نقاط، ارتـباط بـرقرار کـند.
اینکه این پیشرفت، تا چه اندازه نوع تفکر انسان را تحت تأثیر قرار داده، مسئله ای توجهبرانگیز اسـت. از آنجا که سنین کودکی، آغاز مراحل تجربهاندوزی بشر برای زندگی آینده است، در گـام نـخست، بـاید به این مسئله اندیشید که تأثیر رسانه ها بر کودکان چگونه است و آیا این رسانه ها بـر رونـد تـفکر آنان تأثیری دارند یا نه. در این زمینه، باید به این مسئله نـیز انـدیشید که وجود تفکر انتقادی در کودکان، چه تأثیری بر استفاده آنان از رسانه ها خواهد داشت.
- کودکان هر جامعه، سرمایههای آن جامعهاند. سرمایه اگر در اختیار انسان آگاه و کاربلد باشد، افزونش میکند و ناشی هدرش میدهد. برخورد اصولی و حسابشده با استعداد کودکان باعث شکوفایی ذهن و رشدِ خلاقیتها خواهد شد و به بالندگی جامعه خواهد انجامید. متقابلاً رهاکردن یا آموزش نادرست، زمینه ظهور نسلی خموده و وابسته را فراهم میسازد.