ژوئن 22
نویسنده : کمیل قیدرلو
بازدید : 903
نظرات : بدون دیدگاه
جایگاه برنامه کودک

بـرنامه‌ کـودک‌ یـک قطعه از پازل زندگی مدرن است، بنابراین اگر راه مدرنیته را در پیش بگیریم‌ ناچاریم در مقابل برنامه کودک نیز تـسلیم شویم. اما نکته ای که اینجا‌ چالش برانگیز است، این است که که‌ پازل بر اساس طرحی مـطمئن و از پیش دیده و کامل‌شده پیـش مـی‌رود و این اطمینان وجود دارد […]

بـرنامه‌ کـودک‌ یـک قطعه از پازل زندگی مدرن است، بنابراین اگر راه مدرنیته را در پیش بگیریم‌ ناچاریم در مقابل برنامه کودک نیز تـسلیم شویم. اما نکته ای که اینجا‌ چالش برانگیز است، این است که که‌ پازل بر اساس طرحی مـطمئن و از پیش دیده و کامل‌شده پیـش مـی‌رود و این اطمینان وجود دارد که قطعات این پازل نهایتاً به شکلی منسجم و هماهنگ درخواهد آمد، اما پازل مدرنیته وقتی تکمیل‌ شود چه شکلی ساخته می‌شود؟

 

جامعه‌ی امروز‌ که‌ در بسیاری از ابعاد خود، صورت مدرن یافته و یا در مسیر آن قرار دارد، شکلی از سبک زندگی متناسب با الزامات خود را خلق کرده است. پیدایش مهدکودک‌ها، همچنین‌ تـولید‌ و پخـش گسترده‌ی برنامه‌های تلویزیونی مخصوص کودکان از جمله لوازم یا نمودهای این سبک زندگی است. این الزام ناشی از تغییر در تعریف کارکردها و انتظارات جنسیتی از ارکان خانواده خصوصاً‌ مادران‌ است‌. همراه با دیگر تغییراتی کـه‌ در‌ عـرصه‌ی‌ مفهوم رخ داده، عملاً مفهوم مادر بودن به‌عنوان یک وظیفه‌ی تمام وقت، ذاتی و با الویت تام نسبت به دیگر نقش‌های متصور‌ برای‌ همسر‌ یا زن در جامعه جایگاه خود را از‌ دست‌ داده است. به‌عبارت دیـگر، بـرنامه‌های کـودک مستقل از محتوای خود، در پیوند بـا سـبک زنـدگی مدرن و محیط‌هایی چون مهدکودک‌ تعریف‌ می‌شوند‌ که از الزامات اشتغال مادران است.

 

این امر ناشی از‌ خلائی است که برای تربیت و نگهداری کـودکان بـه وجـود آمده و مهدکودک و برنامه‌های کودک ابزارهایی هستند که مـشتری خـود‌ را‌ پیدا‌ کرده‌اند. البته همواره توجیهات متعددی برای ارزش‌گذاری مستقل مهدکودک‌ها به غیر‌ از‌ جبر ناشی از خلاء وجود مادران توسط بـرخی از صـاحب‌نظران عـلوم تربیتی مطرح شده که در‌ جای‌ خود‌ قابل جرح و نقد اسـت. اجمالاً به نظر بنده این توجیهات بسیار شبیه‌ به‌ توجیهاتی‌ است که در باب ایجاد مزیت برای شیر خـشک نـسبت بـه شیر مادر در‌ بدو‌ ورود‌ شیر خشک طرح شد. در جهان امروز، در دنیای مـدرن، مـهدکودک الزام و ضرورتی متناسب‌ و در‌ طول سبک زندگی غربی است و سبک زندگی غربی هم در طول هویت مدرن‌ تعریف‌ شـده‌ اسـت.

 

ایـنجا نیاز است که تعریفی از فرهنگ ارائه کنم. فرهنگ در دو حوزه‌ی‌ اصلی‌ هویت و سبک زنـدگی قـابل تـعریف است. هویت متشکل از دو لایه‌ی باور و ارزش‌هاست‌ و سبک‌ زندگی‌ متشکل از چهار لایه‌ی هنجارها، رفتارها، تـکنولوژی و نـمادهاست. ایـن 6 لایه را می‌توان در قالب یک‌ هرم‌ نمایش داد که قاعده‌ی آن را هویت و رأس آن را سبک زندگی‌ تشکیل‌ می‌دهد‌. حـال بـا توجه به این تعریف، مهدکودک و برنامه کودک در لایه‌ی تکنولوژی قرار می‌گیرند و به‌ بـازتولید‌ سـبک‌ زنـدگی و هویت غربی در جوامع غربی می‌پردازند و نهایتاً ذاتاً به تعارض در‌ این‌ جوامع منجر نخواهند شـد. ایـن موضوع در جمهوری اسلامی عنوان دیگری پیدا می‌کند چرا که تکنولوژی‌ برخاسته‌ از هویت و سـبک زنـدگی غـربی و الزامات و اقتضائات آن، در محیطی به‌غایت متفاوت‌ و در‌ بسیاری از عرصه‌ها متناقض با الگوی پیش‌گفته‌ طراحی‌ شده‌ و با الزامـات آن جـامعه هماهنگ است.

 

روایتی‌ با‌ این مضمون وجود دارد که اگر کودکت را دست دایـه‌ی یـهودی بـسپاری، او‌ را‌ یهودی می‌کند و اگر دست دایه‌ مسیحی‌ بسپاری مسیحی‌ و منظور‌ این‌ است که شخصیت کودک در هـمان‌ دوران کـودکی شکل پیدا می‌کند همان «العلمُ فِی‌الصَغَر کالنّقشُ فی‌الحجر». جریان مقابل جمهوری‌ اسـلامی‌، طـیفی وسیع از فرهنگ‌ها، نظریه‌ها و جوامع‌ را شامل می‌شوند، از‌ ابزارهای‌ مختلفی برای آموزش و تربیت استفاده‌ می‌کنند‌ و در عین حال، نـفس تـولید سرگرمی برای کودکان نیز به‌عنوان یک هدف مستقل‌ در‌ کنار آموزش و تربیت بـرای ایـشان‌ مطرح‌ است‌. آن‌ها برای استفاده‌ از‌ این ابـزارها، مـنطق خـاص‌ خود‌ را دارند. این منطق را در تهاجم فرهنگی هـم مـی‌توان دید. به تعبیر دیگر‌، زمانی‌ که ما می‌خواستیم نسل آینده‌ی خود‌ را‌ تربیت کـنیم‌، بـاید‌ به‌ این موضوع فکر مـی‌کردیم‌ کـه ابزارهایی مـانند مـهدکودک و بـرنامه کودک چه کمکی به ما مـی‌کنند.

 

بـا توجه به اینکه‌ باورهای‌ مذهبی نیز تأکید می‌کنند که برای‌ رشد‌ کـردن‌، بـاید‌ بر‌ کودکان تمرکز کرد‌. از‌ طرف دیـگر دشمنان ما نیز دائمـاً در حـال استفاده از این ابزار و گسترش آن هـستند و اگـر‌ ظرف‌ ما‌ خالی باشد، توسط آن‌ها پر می‌شود؛ پس‌ ما‌ در‌ جمهوری‌ اسلامی‌ باید‌ سـه کـار انجام می‌دادیم. ابتدا پر کردن ظـرف خـود از تـولیدات داخلی در سه حـوزه‌ی سـرگرمی، آموزش و تربیت. دوم، جلوگیری از ورود مـحتوای ظـرف دشمن به ظرف‌ خود و سوم صادر کردن محصولات داخلی. متأسفانه چون نخبگان انقلاب مـا در بـسیاری از حوزه‌ها افراد صرفاً نظری بودند و هـستند و اتـفاقاً مخاطب دانـشگاهی داشـتند و دارنـد، ناخودآگاه از قشر کودک و خـردسال‌ غفلت‌ شده و خروجی چنین شرایطی این است که ما در بهترین حالت در جبهه‌ی دانشگاه نبرد مـی‌کنیم، درحـالی‌که زمین‌های آماده و حاصل‌خیز کودکان خود را مـورد غـفلت و در اخـتیار دیـگران قـرار‌ داده‌ایم‌.

 

البته تـلاش‌های پراکـنده‌ای که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بعضاً صدا و سیما صورت گرفت، هیچ‌گاه نتوانستند به یک رویه و پدیده جـریان‌ساز تـبدیل شـوند‌. زمانی‌ فرهنگ دشمن از مسیر دانشگاه‌ نفوذ‌ مـی‌کرد و مـستقل از مـوفقیت و شـکست، مـا در دانـشگاه به مقابله با آن برمی‌خاستیم. اما اکنون فرهنگ در برنامه‌های کودک چون پنگول و خاله سارا، دیجیمون‌ و مهدکودک‌های‌ ما شکل می‌گیرد. یعنی‌ کودک‌ فرهنگ را از کودکی با خود به بزرگ‌سالی مـی‌برد و فردا که وارد دانشگاه می‌شود، او ذیل یک گفتمان فرهنگی تعریف می‌شود. همان‌طور که اکنون هم شاهد این هستیم که جوانانی‌ که‌ تازه وارد دانشگاه می‌شوند، دغدغه و دیدگاه جوانان دوران جنگ را ندارند. این تـهی کـردن کودک از آن فرهنگ را مهدکودک و تلویزیون به عهده داشته است.

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما