دربارۀ آموزش هنر به طور کلی و آموزش نقاشی بهطور اخص، دو دیدگاه وجود دارد. براساس رویکردهای سـنّتی روان شناسی در مورد نقاشی کودکان این نتیجه به دست آمده است که نباید فنون و شیوههای ترسیمی بهطور رسمی به کودکان آموخته شود. بسیاری از صاحب نظران روانشناسی رشد ازجمله هریس و پیاژه بـه فـرایند عـمل […]
دربارۀ آموزش هنر به طور کلی و آموزش نقاشی بهطور اخص، دو دیدگاه وجود دارد. براساس رویکردهای سـنّتی روان شناسی در مورد نقاشی کودکان این نتیجه به دست آمده است که نباید فنون و شیوههای ترسیمی بهطور رسمی به کودکان آموخته شود. بسیاری از صاحب نظران روانشناسی رشد ازجمله هریس و پیاژه بـه فـرایند عـمل نقاشی کودکان در سنین مختلف تـوجه چـندانی نـداشتند، و این به آن معناست که نباید نقاشی را به کودکان آموزش داد، زیرا همزمان با رشد سنی کودکان، توانایی های شناختی آن ها رشد مـیکند کـه آن هم به پیشرفت و رشد تصورات ذهنی آنان مـیانجامد و طـبیعتا به نقاشی های بهتری منتهی میشود.
در سال های اخیر، بعضی از متخصصان آموزش امور هنری، خط فکری متفاوتی را در پیش گرفتهاند، اما آنـان نـیز سـرانجام به این نتیجه رسیده اند که آموزش فنون خاص نقاشی بـه کودکان ضرورت ندارد. متخصصان آموزش هنری بر این باورند که مهمترین ارزش فعالیت های هنری از جمله نـقاشی بـیان حـال و احساسات شخصی است. به نظر آنان، آموزش فنون نقاشی و شیوههای تـرسیمی سـبب میشود که کودکان توجه خود را به این شیوهها و فرمول ها معطوف دارند و نقاشی را به عنوان وسیلهای بـرای بـیان احـساسات به کار نبرند.
درنتیجه، به مربیان هشدار دادهاند که کودکان را به کـپی کـردن از روی الگوهای نقاشی تشویق نکنند. نسخهبرداری از الگوهای نقاشی دیگران موجب میشود کـه کـودکان نـتوانند نظم و سبکی برای نقاشی خود بیافرینند. نـباید کـودک را به الگوبرداری از نقاشی های دیگران تشویق کرد، زیرا تصویری که کودک از روی آن کپی کرده اسـت، بـه زودی بـرایش به صورت یک فرمول کلیشهای درمیآید و درنتیجه علاقۀ وی به نقاشی کاهش مییابد.
بنابراین بـه نـظر میرسد که صاحبنظران روانشناسی رشد و تعلیم و تربیت یک روش تسهیلکننده، اما آزاد را در مورد نقاشی کـودکان تـوصیه مـیکنند. توصیه این دسته از متخصصان آن است که نباید کودکان به کپی کردن از روی الگوهای نقاشی تشویق شـوند.
امـا تاریخ هنر درمورد آموزش هنر بهویژه در مورد کودکان مسنتر از روش کاملا متفاوتی حـکایت مـیکند، از نـظر تاریخی، هنرمندان هنر خود را از راه شاگردی و تعلیم دیدن میآموختند و فنون و روش های نقاشی را مستقیما به آنان تـعلیم داده مـیشد. اسـتادان نقاشی برای ترسیم اشکال مختلف، فنون، و روش هایی را ابداع، و در این باره، کتاب ها، الگـوها و راهـنماهایی منتشر میکردند.
چنانکه در ایران نیز آقای «قائممقامی» با استفاده از چند شکل ساده شامل چهارگوش، دایره، چـوب کـبریت ،تخممرغ، ضربدر و مانند این ها برای طرح اشکال مختلف، الفبایی تدوین کره بـود کـه کشیدن هر شکل را ممکن میساخت. بنابراین، مـمکن اسـت چـنین استنباط کنیم که الگوبرداری از روی طرح های دیگران بـه انـدازهای که برخی از متخصصان امروزی عنوان میکنند، زیانبخش نیست.
چـون الگـوبرداری و یادگیری قواعد نقاشی موجب مـیشود کـه شخص تـصاویر دقـیق تری را تـرسیم کند، بنابراین ممکن است در پیشرفت مـهارت نـقاشی نقش تکوینی داشته باشد.
آیا باید به کودکان اجازه داد کـه از روی الگوها نقاشی کنند یا خیر؟
آنـان کـه بـا تقلید کودکان از مدل های نـقاشی مخالفت میکنند، نقاشی کودکان را به عنوان فعالیت هنری تلقی میکنند که در آن میان حال و احساسات اهـمیت خـاصی دارد. برعکس کسانی که تقلید از الگوهای نـقاشی را مـفید مـیدانند، بـه یـادگیری فنون نقاشی از روی کـودکان عـلاقهمندند.
به نظر ما، فواید موجود نشان میدهند که بهترین روش آن است کـه کـودکان تـشویق شوند تا شخصا هر روشی را که مـناسب مـیدانند انـتخاب کـنند و چـنانچه بـخواهند از الگوها و فنون نقاشی استفاده کنند و آن ها را در نقاشی های خود تلفیق نمایند، نباید از این عمل آن ها ممانعات به عمل آید.
یکی از راه ها و وسایل پرورش کودکان که معمولاً کمتر مورد توجه قرار میگیرد ولی قبل از هر وسیله و پیش ازهر چیز دیگر میتواند به آموزش کمک کند نقاشی است. رنگ و تصویر بیش از هر چیز دیگر ذهن بچه را متوجه خود میکند و در عین حال وسیلهای است که بچه قبل از هر چیز میتواند به خلق آن بپردازد. برای درک رنگ و تصویر کافی است که چشم بببیند و برای خلق ان کافی است که بچه دست در رنگ کند و آن را بر در و دیوار یا روی هر چه که دم دستش باشد حتی به سر و صورت و لباس خود بمالد. اگر نقاشی عمیقترین وسیله آموزش کودک نباشد میتوان گفت یکی از مهمترین و اولین وسیله آموزش اوست.