آنچه هویت کودک را می سازد تا حدودی شامل آگاهی او از طبقه بندی های اجتماعی ای است که فرهنگی مقرر کرده و نیز پذیرفتن این طبقه بندی هاست و تا حدودی نیز شامل خصوصیات فردی است که کودک آن را مستقلا می گیرد. غالبا اولین سوالی که در مورد یک بچه می پرسند این […]
آنچه هویت کودک را می سازد تا حدودی شامل آگاهی او از طبقه بندی های اجتماعی ای است که فرهنگی مقرر کرده و نیز پذیرفتن این طبقه بندی هاست و تا حدودی نیز شامل خصوصیات فردی است که کودک آن را مستقلا می گیرد. غالبا اولین سوالی که در مورد یک بچه می پرسند این است که «پسر است یا دختر»؟ در فرهنگ ما و سایر فرهنگ ها مجموعه ای از علایق، خصوصیات شخصیتی و رفتارها «زنانه» یا «مردانه» تلقی می شود. کودکان از همان آغاز که هنوز خیلی کوچکند این معیارهای فرهنگی را می آموزند و کسب می کنند.
کودکان بین سنین 18 ماهگی و 3 سالگی در باره هویت جنسی ، شناختی دست کم ناقص، کسب می کنند. آنان می آموزند که خود و دیگران را به عنوان زن یا مرد طبقه بندی کنند. ثبات جنسیت عبارت است از درک کودک از اینکه جنسیت با گذشت زمان تغییر می کند و با وجود تغییر در لباس، نوع فعالیت یا سایر خصوصیات سطحی جسمانی ثابت می ماند. کودکان تا 5 یا 6 سالگی بطور کامل ثبات جنسیت را درک نمی کنند. مثلا کودکان پیش مدرسه ای گاهی می گویند اگر پسر پیراهن بپوشد و با عروسک بازی کند دختر می شود. علاوه بر این کودکان خردسال برای تشخیص پسر و دختر به تفاوت آلت های تناسلی توجه چندانی ندارند.
کودکان از سنین اولیه رفتار الگویابی جنسیتی دارند. در 2 سالگی اسباب بازی هایی انتخاب می کنند که با قالب های جنسیتی آنان تناسب داشته باشد. کودکان غالبا فعالیت ها و نقش هایی را ترجیح می دهند که برای جنس خودشان پذیرفته شده است، البته همیشه چنین نیست آنقدر که پسر ها مجذوب فعالیت های پسرانه می شوند دخترها مجذوب فعالیت های دخترانه نمی شوند. در حقیقت، بسیاری از دختران خرد سال از بازی های پسرانه لذت می برند. بخصوص در سن دبستان، از آنجا در بیشتر جوامع نقش مردانه موقعیتی بهتر از نقش زنانه دارد، پسران و دختران غالبا مجذوب چیزهایی می شوند که مردانه تلقی می شود.
الگویابی جنسیتی را از طریق فرایند همانند سازی با پدر یا مادر از سن 4 یا 5 سالگی آغاز می کنند. آنان خصوصیات شخصیتی زنانه یا مردانه والدین را درونی میکنند و بسیاری از ارزش ها و خصوصیات آنان را کسب می کنند.
الگویابی جنسیتی کودک جامعه ما بر اساس رشد شناختی و بخشی براساس یادگیری اجتماعی (در نهادهای اجتماعی گوناگون چون خانه،مدرسه و…) شکل میگیرد. نهاد خانواده، به دلیل دلبستگی شدید کودک به پدر و مادر، در شکلگیری الگـوهای جـنسیتی نقش جدی بازی میکند. کودک با مشاهده مادر و پدر و روابط آنان، اولین الگوهای جنسیتی خویش را کسب میکند.
همه ما در کودکی، بارها این جملات را شنیدهایم: «تو پسری، نباید گریه کنی!»، «تـو پسـری بـاید بیشتر بخوری»، «پسرها زورشان بـیشتر از دخـترهاست» و «پسـرها شیرند،مثل شمشیرند. دخترها موشند…» و متناسب با جنسیت مان تشویق و تنبیه شدهایم و رفتارهای مردانه و زنانه موردقبول جامعه از ما درخواست شده است.
در مـرحله بـعدی، کـودک با استفاده از آموزش همگانی، بهویژه از رسانه تلویزیون، دربـاره رفـتار زنانه و مردانه اطلاعات کسب میکند. یکی از سرگرمیهای اصلی کودک ایرانی، تماشای برنامههای تلویزیون است. چهره مرد و زن در تلویزیون، از کلیشههای تـعریف شـده در جـامعه پیروی میکند.
زنان و مردان در تلویزیون، نمایشگر نقش الگوهای سنتی هـستند. زنان پخت و پز و نظافت میکنند، به کودکان و خانه میرسند و با استفاده از لباس و آرایش، سعی در نشان دادن چهره زیبا (بـا تـوجه بـه معیارهای نمایشی) دارند. از آن طرف، مردان عموما در دنیای بیرون از خانه قرار دارنـد و آنـگاه که در دنیای بیرون از خانه قرار دارند و آنگاه که در دنیای خانه هستند، هم چنان از تأثیرات دنیای بـیرونی بـهرهورند.
بـدین سان، کودک در این مشاهدات میآموزد که از زنان و مردان، توقع ایفای نقشهای خـاصی را داشـته بـاشد. هـرگاه کـودک با کتاب نیز تماس داشته باشد، به نوبه خود، آموزشهای کلیشهای موردقبول جامعه را از آنها دریـافت مـیکند. شخصیتهای اصلی در داستانهای گروه سنی زیر شش سال، عموما جنسیتی مردانه دارند.
نـمونه: در مـجموعه «بـابالوها» که شامل دوازده جلد است، شخصیتهای داستانی، وسایل و ابزار خانگی هستند که جنسیت زنانه یـا مـردانه دارند و فردو، پسرکی است که از این اشیا استفاده میکند. نویسنده با وجود این که بـرای شـخصیتهای مـردانه داستانی، عواطفی چون گریه و نازک دلی را تصویر کرده (آقای مداد، وقتی نوکش میشکند، گریه میکند)،امـا آن ها را پرقدرت و توانا نشان داده است. آقای مداد، مسئله تراشیده شدن را به شکلی مـنطقی حـل مـیکند و یا آقای چاقو که تیز و دانا و محکم و خستگیناپذیر است. این مجموعه نیز از پیامهای آلوده به کـلیشههای تـبعیض جـنسی در امان نمانده؛ چرا که قهر و حسادت، مختص شخصیتهای زنانه کتاب است.
سـرانجام، در آمـوزش رسمی (کتابهای درسی)، این الگویابی جنسیتی تکمیل میشود. زیرا آموزش و پرورش، تمامی آنچه را کودک آموخته، بسیار غـلیظ تر تـدوین و در ذهن او حک میکند. از این رو،ک ودکان ما با پذیرش نقش جنسیتی در قالبهای کـلیشه شـده، رشد مییابند و در این فرآیند، چگونگی رشد هـویت جـنسی دخـتران، به غرور و اعتماد به نفس آنان آسـیبهای جـدی وارد میسازد.
در چنین شرایطی، تبعیض جنسی به صورت امری عادی درمیآید. تبعیض جنسی، عـبارت اسـت از برخورد یا عملی که بـراساس جـنسیت افراد بـه تـحقیر، طـرد، خوار شمردن و کلیشهبندی آنان میپردازد و بـه مـفهومی باز هم صریحتر، تبعیض جنسی گرایشی است که برای تکریم یک جـنس، بـه تحقیر جنس دیگر میپردازد. با کـلیشهسازی در زمینههای اجتماعی، به یـقین بـاید گفت که در چنین جامعهای، یکسانسازی و حذف خصوصیات فردی و تفاوتها و نبود کامل روحیه انتقادی در مباحثه دیده میشود.
ساخت کلیشه در هر جامعه، به آن جا خـتم مـیشود که افراد عضو در این جامعه، چه مرد و چه زن، از خود میگریزند. کـدامین نـویسنده زن یا مرد در ادبیات کودک و نوجوان ایران سراغ دارید که برای نوجوانان، از نوجوانی و از درون خویش بنویسد؟ کدامین متن ادبی در حـوزه ادبـیات کـودک و نوجوان میتوان یافت که درباره عشق و حالات انسان در دوران نوجوانی سخن گفته باشد؟
مـن بـه دنـبال شخصیتهای قراردادی نیستم! چرا که در این صورت نیز یقینا دچار کلیشهسازی شدهایم. اما بـه یـقین، مـیدانم که کودک و نوجوان ما از دریافت تصاویر متنوع از شخصیتهای زنانه و مردانه که در شرایط و موقعیت یـکسان رشـد میکنند و استعدادشان بروز میکند، محروم هستند. بخشی از این آسیب به ساخت جامعه بـرمیگردد، امـا بـاید بگویم که ادبیات کودک و نوجوان ایران، حتی از آنچه جنسیت زنانه در این جامعه به آن دسـت یـافته، به مراتب دورتر است.