
اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است. شامل آن عده از عادات و ملكات و روشهای بشری است كه با غريزه جنسی بستگی دارد. حياء زن از مرد، غيرت ناموسی مرد، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر، ستر عورت، ستر بدن زن از غير محارم، منع زنا، منع تمتع نظری و لمسی […]
اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است. شامل آن عده از عادات و ملكات و روشهای بشری است كه با غريزه جنسی بستگی دارد. حياء زن از مرد، غيرت ناموسی مرد، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر، ستر عورت، ستر بدن زن از غير محارم، منع زنا، منع تمتع نظری و لمسی از غير همسر قانونی ، منع ازدواج با محارم ، منع نزديكی با زن در ايام عادت، منع نشر صور قبيحه، تقدس يا پليدی تجرد جزء اخلاق و عادات جنسی بشمار میروند.اخلاق جنسی به حكم قوت و قدرت فوق العاده غريزه كه اين قسمت از اخلاق بشری وابسته به آن است، همواره مهمترين بخشهای اخلاق به شمار میرفته است.
ويل دورانت میگويد : «سر و سامان بخشيدن به روابط جنسی هميشه مهمترين وظيفه اخلاقی به شمار میرفته است، زيرا غريزه توليد مثل، نه تنها در حين ازدواج بلكه قبل و بعد آن نيز مشكلاتی فراهم می آورد. و در نتيجه شدت وحدت همين غريزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی كه از جاده طبيعی پيدا میكند ، بی نظمی و اغتشاش در سازمان های اجتماعی توليد می شد. »
ويل دورانت، با اينكه ريشه اخلاق را نه طبيعت، بلكه پيش آمدهایی كه احيانا تلخ و ناگوار و ظالمانه بوده است میداند ! مدعی است كه اين اخلاق هر چند معايبی دارد اما چون مظهر انتخاب اصلح در مسير تكامل است بهتر اين است حفظ شود. وی درباره احترام بكارت و مسئله حيا و احساس شرم میگويد : «عادات و سنن قديمی اجتماع، نماينده انتخاب طبيعی است كه انسان در طی قرون متوالی پس از گذشتن از اشتباهات بيشمار كرده، و به همين جهت بايد گفت با وجود آنكه احترام بكارت و احساس شرم، از امور نسبی هستند و با وضع ازدواج از راه خريداری زن ارتباط دارند و سبب بيماري های عصبی می شوند، پارهای فوائد اجتماعی دارند و برای مساعدت در بقای جنسی يكی از عوامل بشمار میروند.»
فرويد و اتباع وی عقيده ديگری دارند، مدعی هستند كه اخلاق كهن را در امور جنسی بايد واژگون كرد و اخلاق جديدی را جايگزين آن نمود. اخلاق جنسی كهن بر اساس محدوديت و ممنوعيت است و آنچه ناراحتی بر سر بشر آمده است از
ممنوعيت ها و محروميت ها و ترس ها و وحشت های ناشی از اين ممنوعيت ها كه در ضمير باطن بشر جايگزين گشته آمده است.
برتراند راسل نيز در اخلاق نوينی كه پيشنهاد می كند همين مطلب را اساس قرار میدهد. او به عقيده خود در زمينه اخلاق جنسی از منطقی دفاع میكند كه در آن احساساتی از قبيل احساس شرم ، احساس عفاف و تقوا ، غيرت (حسادت از
نظر او) و هيچ گونه احساس ديگری از اين گونه كه وی و امثال او آن ها را ” تابو ” میخوانند وجود نداشته باشد. معانی و مفاهيمی از قبيل: زشتی، بدی، رسوائی در آن راه نيابد، فقط متكی به عقل و تفكر بوده باشد، محدوديت جنسی را فقط آن قدر میپذيرد كه در مورد ممنوعيت های غذائی قابل پذيرش است. وی در كتاب «جهانی كه من میشناسم» در فصل مربوط به اخلاق تابو در پاسخ پرسشی كه از وی می شود به اينكه : «آيا هيچ گونه پند و اندرزی برای كسانی كه بخواهند درباره امور
جنسی خط مشی درست و عاقلانه ای در پيش گيرند داريد؟» میگويد: «بالاخره لازم است كه مسئله اخلاق جنسی را هم مانند ساير مسائل مورد بررسی قرار دهيم. اگر از انجام عملی زيانی متوجه ديگران نشود دليلی نداريم كه ارتكاب آن را محكوم كنيم…»
اشكال در پاسخ پرسش ديگر به اينكه : «بنا به عقيده شما بايد هتک عصمت را محكوم ساخت ولی شما اعمال منافی عفت معمولی را چنانچه خسارتی بار نياورد محكوم نمیكنيد؟» میگويد : «بله همين طور است، ازاله عصمت (بكارت) يک تجاوز جسمی در ميان افراد است، اما اگر با مسائل اعمال منافی عفت مواجه شديم آنوقت بايد موقعيت را در نظر گرفت و ملاحظه كرد در چنين موقعيت حساس دلائلی برای ابراز مخالفت وجود دارد يا نه ؟»
آيا احساساتی از قبيل حيا و غيره كه امروز اخلاق جنسی ناميده می شوند ريشه فطری و طبيعی دارد يا ندارد، اين بحث دامنه درازی دارد همين قدر میگوئيم اين توهم پيش نيايد كه واقعا علوم به آنجا رسيده كه ريشه اين مسائل را به دست آورده است آنچه در اين زمينه ها گفته شده جز يک عده فرض ها ، و تخمين ها نيست، و خود فرض كننده ها به هيچ وجه وحدت نظر ندارند.
مثلا فرويد منشأ پيدايش احساس حيا را چيزی میداند، راسل چيز ديگر، ويل دورانت چيز ديگر، كه ما برای پرهيز از اطاله از ذكر آن ها خودداری می كنيم علت اصلی تمايل اين افراد به غير طبيعی بودن اين احساسات عدم موفقيت برای توجيه صحيح اين احساسات است.
ما فرض میكنيم اين احساسات هيچ گونه وسيله طبيعی ندارد، و میخواهيم مانند هر امر قراردادی ديگر بر مبنای مصالح فرد و اجتماع و سعادت بشريت برای اين ها تصميم بگيريم، ببينيم منطق و تعقل به ما چه میگويد؟ آيا منطق و تعقل ايجاب می كند برای باز يافتن كامل سلامت روان و برای رسيدن اجتماع به حد اكثر مسرت و سعادت تمام قيود و حدود و ممنوعيت های اجتماعی را بشكنيم يا خير؟ مقتضای منطق و تعقل اين است كه با سنن و خرافاتی مبتنی بر پليدی علاقه جنسی مبارزه كنيم و در عين حال موجبات طغيان و عصيان و ناراحتی غريزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه فراهم نكنيم.
«اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب»