مسئله آموزش زبان بیگانه

از‌ مدتی‌ پیـش‌ بـرای چـندمین بار، این‌ مسأله مورد بحث قرار گرفته است که آیا باید در سن دبستان‌ به کودک زبان خـارجی، بالاخص، انگلیسی تعلیم داد یا نه؟ و درباره آن اظهار نظرهای مختلف‌ عنوان شده است. شک‌ نـیست‌‌ که در شرایط کنونی جـهان، تـسلط داشتن‌ به یک زبان خارجی و به ویژه انگلیسی […]

از‌ مدتی‌ پیـش‌ بـرای چـندمین بار، این‌ مسأله مورد بحث قرار گرفته است که آیا باید در سن دبستان‌ به کودک زبان خـارجی، بالاخص، انگلیسی تعلیم داد یا نه؟ و درباره آن اظهار نظرهای مختلف‌ عنوان شده است. شک‌ نـیست‌‌ که در شرایط کنونی جـهان، تـسلط داشتن‌ به یک زبان خارجی و به ویژه انگلیسی برای فردی که‌ بخواهد از زندگی خود استفاده کامل نماید، واجب و ضروری است و جای هیچ بحثی هم‌ نیست که فراگرفتن‌ زبان در دوران اولیه‌ زندگی بهترین و مؤثرترین طریق یـادگیری یک‌ زبان است زیرا ذهن کودک در این دوره از هر دوره دیگری برای فراگرفتن مستعدتر و آماده‌تر است.

 

ولی آنچه جای بحث باقی‌ میگذارد‌ این‌ مسأله است که یک زبان خارجی را در ایندوره‌ چگونه و توسط چه کـسی بـاید به کودک یاد داد؟ توسط پدر و مادری که خود در فرهنگ‌ بومی زبان موردنظر، پرورش کامل یافته و نسبت‌ به زبان‌ تسلط کافی دارند؟ و یا توسط آموزگاران و معلمینی که خود پا از محدوده‌ محفوظات فراتر نگذاشته و به اصول اولیه زبانی‌ که مـی خواهند آن را تدریس نمایند ناآشنا می باشند؟ شک نیست که اگر از وسیله اول‌‌ استفاده‌ شود به هیچ وجه جای نگرانی و دلهره‌ نخواهد بود در حالی که استفاده از طریق دوم خطرناک ترین کاریست که میتوان انجام داد و نه تنها کودک در این دوره زبان مـوردنظر را یـاد نخواهد‌ گرفت‌ بلکه‌ چون شالوده و اساس‌ کار به درستی‌ گذاشته‌ نمی شود‌، در دوران بعدی‌ هم،حتی اگر فرد سال ها در محیط اهل زبان‌ زندگی نماید، قادر نخواهد بود بدون لهجه و به شیوه مادرزادی‌ زبـان‌ را‌ فـرا گـیرد.

 

زیرا وظیفه‌ چنین کودکی کـه زبـان‌ را‌ در بـدو امر بطور صحیح نیاموخته و برای کلمات تلفظ های‌ ناصحیح یاد گرفته، در مرحلۀ اول این است که‌ آنچه را که‌ به طور‌ نادرست‌ بخاطر سپرده، فراموش کند و سـپس بـکوشد از نـو زبان را‌ بصورت صحیح فرا گیرد،که همین امـر، خـود ذهن کودک را با مشکلات زیادی مواجه‌ خواهد ساخت. وضع‌ چنین‌ کودکانی‌ را می توان‌ به معماری تشبیه کرد که خانه‌ای کلنگی خـریده‌ اسـت و اکـنون‌ مایل‌ است طبق خواست خود عمارتی در آن ایجاد کند. بدیهی اسـت که‌ این معمار اول باید‌ خانه‌ را‌ از شالوده خراب‌ سازد تا بتواند نقشه موردنظر خود را پیاده‌ سازد‌ در‌ حالیکه‌ اگر ایـن مـعمار بـه جای خانه‌ کلنگی، زمینی میخرید از این دوباره کاری تا میزان‌ قابل‌ تـوجهی‌ جـلوگیری کرده بود و وقت و پول خود را بیهوده تلف نمی ساخت.

 

به طور کلی درس زبان‌، خواه‌ در مدارس‌ ابتدایی، یا مدارس مـتوسطه و یـا دانـشگاه، برای کودکان و نوجوانان، درسی است‌ توأم‌‌ با‌ ناراحتی، ترس، و ناخوشایندی و جای‌ بـحث نـیست کـه اگر محیط کلاس درس، برای‌ کودک و نوجوان‌ نامطبوع‌ باشد و فرد نسبت‌ به درسی که می خواهد آن را فـرا گـیرد، رغبت کافی‌ نداشته باشد‌، کار‌ تعلیم‌ و تعلم به بن بست‌ خواهد کشید و به هیچ وجه نـتیجه مـوردنظر، حاصل نخواهد شد.

 

معلم و دبیری که‌ خود‌، زبان را از اهل زبان نیاموخته و از وسائل‌ سـمعی و بـصری هـم که‌ امروز‌ بخصوص‌ در زمینه آموزش زبان نقش بسیار مهمی را بازی‌ میکند، اطلاع ندارد چـگونه مـیتواند کودکان‌‌ ما‌ را‌ تعلیم دهد و شوق و رغبت آموختن را در درون آنان ایجاد کند؟ زبان را نمیتوان‌ با‌ حفظ کـردن قـواعد دسـتوری و صرف افعال و بخاطر سپردن اصطلاحات فرا گرفت بلکه بهترین‌ طریق یاد گرفتن‌ زبان‌ از راه گوش اسـت درسـت‌ به همان طریقی که هریک از ما زبان‌ مادریمان‌‌ را فراگرفته‌ایم. کمتر کسی از ما هـنگام‌ فـرا‌ گـرفتن‌ زبان فارسی به کتاب دستور مراجعه‌ کرده‌ایم و یا‌ بطور‌ حفظی صرف فعل «بودن» یا «کردن»را آمـوخته اسـت. در طـی زمان در‌ محیط‌ زبان با اهل زبان معاشرت‌ کرده‌ایم‌ و بدون هیچ‌ ناراحتی‌ و تـرسی‌ و بـی‌هیچ زحمت و مشقتی قواعد مختلف و دستوری‌ را‌ ضمن‌ محاورات شنیده‌ایم، بخاطر سپرده‌ایم و سپس‌ هنگام لزوم آن ها را بکار گرفته‌ایم‌.

 

بـنابراین‌ اگـر وسیلۀ فراهم باشد که کودک‌ بتواند زبان دوم‌ را‌ هم‌ مثل زبان اول از راه گـوش‌ و بکمک‌ اهل زبان فرا گیرد، آموختن زبـان در دوره دبـستان هیچ مانعی نخواهد‌ داشت‌ و در مراحل‌ بعدی هـم کـودک‌ به نحوی‌ نسبت‌ بدین زبان تسلط‌ پیدا‌ می کند که نمیتوان بین‌ او‌ و فردی که زبان‌ را بـطور مـادرزادی صحبت میکند فرق گذاشت.

 

در کـشورهای دو یـا سه‌ زبـانی‌ بـرای آمـوختن‌ زبان های مختلف به کودک از‌ همین‌ روش استفاده‌‌ مـی شود‌. در‌ سـویس اکثریت افراد غیر‌ از زبان‌ مادری بدو یا سه زبان دیگر هم آشـنایی‌ دارنـد. در هلند غالب کودکان‌، در‌ مدرسه‌ غیر از زبـان هلندی زبان‌ آلمانی‌ و انـگلیسی‌ را‌هـم‌ یاد می گیرند و یک‌ هلندی‌ بـه همان خـوبی‌ انگلیسی و آلمانی صحبت می کند که یک آلمانی‌ و انگلیسی، زبان مادریشان را تکلم می نمایند. از‌ نـظر‌ عـلمی‌ بطور کلی هر زبان دارای دو جـنبه‌ اصـلی‌ اسـت‌: ساختمان‌ (واحدهای‌‌ اصـلی‌، کـلمات، اصوات و قوانین مربوط بـه استعمال کـلمه در کلام) و معنی (قراردادهایی که براساس آن ها هر لفظی جهت افاده‌ معنای معینی به کار گـرفته مـی شود).

 

جنبه ساختمان‌ بطور کلی شامل‌ سـیستم اصـوات (علم الاصـوات)، قـوانین مـربوط به ساختن واژه به کمک اصوات‌ (مـرفولوژی)، و قوانین مربوط به ترکیب‌ کلمات در کلام (دستور زبان و نحو) می باشد. این جنبه‌ها، یعنی سیستم مـربوط بـه یادگیری‌ زبان بیشتر‌ از‌ کنش های ارتباطی- اجتماعی زبـان، مـورد مـطالعۀ زبـان‌شناسان قـرار می گیرد و گرچه‌ بـحث دربـاره آن از عهدۀ این نوشته خارج است‌ ولی بد نیست به طور خلاصه درباره مبانی اصلی‌ زبان چند‌ کلمه‌ای‌ گـفته شـود.

 

اجـزاء اولیه هر زبان بطور ساده عبارتند از فـونمها، مـورفمها و قـواعد دسـتوری. فـونمها اصـوات ابتدایی زبان هستند. در بیشتر موارد، همان‌ حروف‌ صدادار و حروف بی صدایی که‌ تقریبا‌ با‌ حروف الفبای نوشتنی هر زبان مطابقت دارند. فونمها باهم ترکیب می شوند و مورفمها را می سازند کـه تقریبا با واژه‌ها شباهت دارند (ولی عین آن ها نیستند‌). و هر‌ زبانی هم دارای‌ قوانین‌ خاص‌ به خود می باشد که به وسیله آن ها میتوان ترکیبات مورفمها را در آن زبان انجام‌ داد. مجموعه این قوانین خاص دستور هـر زبـان را بوجود می آورد.

 

به عبارت دیگر عناصر اولیه زبان مورفمها‌ یعنی‌ کوچک ترین واحدهای معنی‌دار هستند. واژه‌ها به کمک مورفمها و براساس قوانین‌ مرفولوژی و جمله‌ها بوسیله قوانین دستور زبان‌ ایجاد میشوند. دستور زبان یـا نـحو عبارت از مجموعه مقرراتی است که بیاری آنها میتوان‌‌ کلمات‌ را بصورت‌ کلام درآورد. به گفتۀ دیگر بوسیله نحو میتوان جمله و شبه جمله‌ به وجود آورد. معانی بیان، کـه مـربوط بفهم‌ معنی کلام‌ می شود بـراساس مـطالعه فنولوژی و دستور زبان‌ صورت میگیرد. بدیهی‌ است‌ که‌ فهم زبان‌ نیازمند فهم هر دو عامل یعنی هم ساختمان‌ و هم معنی است.

 

کودک وقتی که بدنیا مـی آید‌،‌‌ بـطور‌ طبیعی، اصوات اولیه هـمه زبـانهای موجود در جهان‌ در نهاد او بودیعه گذاشته‌ شده‌ است‌.ب طور خلاصه هر کودکی صرف نظر از رنگ پوست، طبقۀ اجتماعی و ملیت قادر است به طور مادرزادی‌ هر زبانی را فرا گیرد البته مشروط بر اینکه سـالم بـاشد و در اجتماع‌ اهل زبان‌ موردنظر، تربیت‌ شود‌. یک کودک انگلیسی‌ اگر در همان ابتدای زندگانی به خانواده‌ای‌ چینی یا عرب سپرده شود به زبان عربی و چینی‌ به همان اندازه مسلط خواهد شد که یک کـودک‌ چـینی و یا عـرب تسلط پیدا خواهد‌ کرد.

 

هر چه‌ بر عمر کودک افزوده شود اصوات موجود در زبان مادری در ذهن او جـا افتاده‌تر و قوی تر می شود و از میزان سایر اصوات کاسته می گردد. به اصطلاح روانشناسی در دو سـال‌ اول‌ زنـدگی‌ اصـوات موجود در زبان، که بر زبان کودک‌ جاری می شود، توسط تکرار از طرف والدین‌ و سایر افراد موجود، در محیط زنـدگی ‌ ‌کـودک‌ تقویت می شود و آن دسته از اصوات که در‌ زبان‌‌ مادری موجود نیست به تدریج محو و ناپدید مـی شود و دیـگر مـورد استفاده کودک قرار نمی گیرد، حال اگر در همین دوره کودک در دو محیط زبانی مختلف پرورش یابد برای مثال پدر‌ بـا‌ او فارسی صحبت کند و مادر آلمانی اصوات‌ موجود در هر دو زبان در درون او تقویت‌ میگردد و تـلفظ صحیح آن اصوات ملکه و عـادت او خـواهد شد به طوری که در‌ مراحل‌ بعدی‌‌ نیز در تلفظ و تکلم آن‌ زبان‌ دچار‌ اشکال‌ نخواهد شد.

 

در همین اجتماع ما تعداد کودکانی که‌ از همان بدو زبان گشادن بدو زبان تکلم می کنند کم نیستند برای‌ مثال‌ کـودکانی که‌ ترکی و فارسی و ارمنی و فارسی و یا فارسی و عربی را‌ در‌ سن ۳ یا ۴ سالگی به خوبی و در نهایت سلامت‌ و روانی تکلم می نمایند بی‌آنکه احساس‌ ناراحتی کنند و یا هنگام تکلم لهجه داشته‌ باشند‌.

 

بنابراین تدریس زبان خارجی به کودکان‌ در‌ مدارس‌ اگر‌ بر پایه علمی و استفاده از معلمین‌ اهل زبان‌ و ماشین های‌ آموزش‌ و آزمـایشگاه های‌‌ زبـان‌ صورت‌ گیرد، بسیار پسندیده خواهد بود ولی اگر تنها بخاطر سرگرم کردن کـودکان و خـالی کردن جیب اولیای آنان باشد کاری‌ خـطرناک خـواهد بـود. چون در شرایط کنونی‌ در‌ بیشتر مدارس مملکت مـا امـکان استفاده از وسایل سمعی و بصری به صورت کامل جهت‌ تعلیم زبان موجود نیست حذف کـردن درس زبان از برنامه مدارس ابتدایی اولی خـواهد بـود.

 

 

 

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما