
اختلال شخصیت ضد اجتماعی یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است، اما این اختلال مترادف با بزهکاری نیست. بی نظمی عصب شناختی: هـمراهی بـالای […]
اختلال شخصیت ضد اجتماعی یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است، اما این اختلال مترادف با بزهکاری نیست.
- بی نظمی عصب شناختی:
هـمراهی بـالای اخـتلال سلوک با اختلالهای بیش فـعالی (نـشانگان) تـورت و دیگر اختلالهای شناخته شده که نتیجهی بی نظمی عصب شناختی است، نشان دهنده آن است که اختلال سلوک ممکن است تظاهری از هـمان بـی نـظمی زیربنایی باشد. اگر چه هیچ تحقیقی به طـور مـستقیم پایههای عصب شناختی اختلال سلوک را مورد مطالعه قرار نداده است، ولی مدارک کلینیکی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد هنگامی کـه بـیش فـعالی از طریق نورولوژیکی درمان شود اختلال سلوک کاهش مییابد.
- عوامل بـیولوژیکی کودک:
تحقیقات قابل توجهی در زمینهی مزاج کودک (تمایل به پاسخ دادن به شیوهای قابل پیشبینی در مواجهه با وقایع) بـه عـنوان یـک پیشگویی کننده اختلالهای سلوک به مرحلهی اجرا در آمده است. جنبههایی از شـخصیت مـانند سطوح فعالیت، پاسخ دهی هیجانی، کیفیت خلق و سازش پذیری اجتماعی از مؤلفههای خلق محسوب میشود. اگر چه مـطالعات بـه ایـن نتیجه رسیدهاند که رابطهای بین الگوهای اولیه از خلق و سازگاری در دوران بزرگسالی وجود دارد، در گـسترهی طـولانی تـری از زمان، این رابطه ضعیف تر میشود. یک تعیین کنندهی مهم در ارتباط با این کـه، آیـا بـد خلقی کودک استمرار خواهد داشت یا خیر، نحوهی پاسخدهی والدین به کودکانشان است. از طـرف دیـگر، کودکان دشواری که والدین آنها فرصت لازم را برای سازگاری با تجربیات جدید، به آنـها مـیدهند، یـاد میگیرند که در موقعیتهای جدید ، به طور مؤثر، رفتار کنند.
عوامل شناختی همچنین ممکن اسـت رشـد اختلال سلوک را تحت تأثیر قرار دهد. یافتهها نشان میدهد که کودکان با اخـتلال سـلوک در طـی تعامل با دیگران نشانههای اجتماعی را بد تفسیر میکنند و یا آن را تحریف میکنند. برای مثال، یـک مـوقعیت خنثی ممکن است به عنوان موقعیت خصمانه برداشت شود. به علاوه، کـودکان پرخـاشگر در هـنگام تفسیر نسبت دیگران، کمتر به سرنخها و یا حقایق رجوع میکنند.
کودکان با اختلال سلوک، نـقایصی را در مـهارتهای حـل مسایل اجتماعی از خود نشان میدهند. در نتیجه آن ها، راه حلهای جانشینی کمتری برای مـسایل اجـتماعی دارند، اطلاعات کمتری جست و جو میکنند و نسبت به کودکانی که اختلال سلوک ندارند سطح موفقیت پایـینتری، بـرای خود پیش بینی میکنند.
- عوامل مرتبط با مدرسه:
یـک رابـطهی دو طرفه بین عملکرد تحصیلی و اختلال سلوک وجـود دارد . اغـلب کـودکان با اختلال سلوک عملکرد هوشی ضعیف و مـوفقیت تـحصیلی پایین را از شروع سالهای مدرسه از خود نشان میهند. به ویژه، اختلال خواندن با ایـن اخـتلال ارتباط دارد. مطالعات نشان میدهد کـه کـودکان با اخـتلال سـلوک، در زمـینهی خواندن ، 28 ماه عقب تر از کودکان عـادی هـستند. از طرفی میزان بزهکاری و عملکرد تحصیلی، با ویـژگیهای فـیزیکی مدرسه، آمادگی معلم استفاده از جوایز، مـیزان تأکیدی که در مسوولیت افـراد گـذاشته میشود و میزان تعامل معلم – شـاگرد ارتـباط تنگاتنگ دارد .
- عوامل روانشناختی والدین:
خطر بروز اختلال سلوک، هنگامی که والدین دچار آسـیبهای روانـی میباشند افزایشمییابد. افسردگی مـادر، الکـلیسم والدیـن، رفتارهای جنایتکارانه و ضـد اجـتماعی در والدین، به طور ویـژه بـا این اختلال در ارتباط است.
دو نظریه در این رابطه وجود دارد که چرا افسردگی مادر چنین تـأثیری دارد. اول آنـکه، مادران افسرده از رفتار کودکشان برداشت نـادرست دارنـد به طـوری کـه رفـتار فرزند خود را نامناسب و یـا ناسازگارانه تعبیر میکنند. دوم، اینکه افسردگی میتواند باعث به وجود آمدن بد رفتاری در والدین شود. مـادران افـسرده انتقادهای زیادی از کودکان خود میکنند و تـوقعات زیـادی از آن ها دارنـد و ایـن مسأله باعث بـروز تـمرد و کج رفتاری در رفتار کودک میشود. مادر عصبی و افسرده به طور غـیر مـستقیم سـبب بروز مشکلات در کودکان خود از طریق محدودیت بـیثبات ، فـقدان هـیجان و تـقویت رفـتارهای نـامناسب از نظر توجه منفی میباشد.
- نقش روابط خانوادگی:
طلاق، اختلاف زناشویی و خشونت. تعارضات بین والدینی ناشی از طلاق با رشد اختلال رفتار در کودکان ارتباط دارد. تحقیقات نشان میدهد که بـعضی از والدین مجرد و کودکان آن ها به طور مزمن افسرده هستند و سطوح فشار روانی بالایی را بعد از جدایی گزارش میکنند. تبعات جدایی و طلاق در والدین مجرد، باعث افزایش افسردگی و تحریک پذیـری مـیشود که فقدان حمایت و روابط دوستانه در پی دارد. و زمینهی خطر برای تحریک پذیری بیشتر، انضباط غیر مؤثر و مهارت ضعیف در حل مسأله را فراهم میکند.
حل مسأله به طور غیر مؤثر میتواند منجر بـه افـسردگی بیشتر شود. در حالی که افزایش در رفتار برانگیخته کودک را به رفتار ضد اجتماعی رهنمون میکند. مطالعات دقیقتر در مورد تأثیر جدایی والدین و طلاق در رفتار کـودک آشـکار کردهاست که شدت تعارض و کـشمکش نـیز در جای خود عامل بسیار مهمی است. کودکانی که والدین آن ها جدا شدهاند ولی محیط خانهشان خالی از کشمکش و تعارض است، احتمال کمتری برای داشتن مشکلات رفـتاری دارنـد تا کودکانی که والدیـنشان بـا هم زندگی کنند، اما با تعارضات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند و یا اینکه والدینیکه بعد از طلاق همچنان در کشمکش به سر میبرند. نیمی از کـسانی کـه با اختلالهای رفتاری به آن ها مراجعه میکنند از خانوادههایی که در آن تاریخچهای از سوء رفتارهای تربیتی را تحت تأثیر قرار دهد، تعارض زناشویی در ارتباط با پرورش و تربیت بیثبات، سطوح بالایی از تنبیه با کاهش همزمان در اسـتدلال و پاداش، و بـا ادراک منفی از سـازگاری کودک در ارتباط است.
- ناملایمات و محدودیت والدین
عوامل استرسزا در زندگی از قبیل فقر، بیکاری، ازدحام و بیماری تأثیر نامطلوبی در پرورش و رشـد کودک دارند و بنابراین با بروز اختلال سلوک رابطه دارند. وجود فـشار زاهـای عـمده در زندگی خانوادگی افراد با اختلال سلوک، دو تا چهار برابر بیشتر از خانوادههای دیگر میباشد.
نحوهی برداشت مادر از تـماسهای حـمایتی و اجتماعی، در اختلال ارتباطی کودک مؤثر است. مادرانی که اعتقادی به تماسهای حمایت اجـتماعی مـؤثر نـدارند، خود را منزوی کرده و نسبت به مادران اجتماعی از پیامدهای آزارنده استفاده میکنند.
- تـعاملهای والد – کودک
والدین کودکان با اختلال رفتار، اغلب فاقد مـهارتهای تربیتی مهم هستند. ایـن والدیـن در استفاده از مقررات خشن و خرده گیر بوده، ناسازگار، دمدمی و مسامحه کار میباشند. احتمال کمی وجود دارد که فرزندان خود را هدایت کنند. آن ها رفتارهای اجتماعی کودکشان را تنبیه و رفتارهای منفی را تقویت میکنند.
یک فرایند اجـباری (سیکل معیوب) که در طی آن کودک فرار و یا اجتناب میکند تا اینکه به وسیلهی والدینش مورد انتقاد قرار بگیرد والدین خود، باعث افزایش رفتارهای منفی در کودک میشود. این رفتارها به طور روز افـزون مـنجر به واکنشهای آزار گرانه والدین میشود که خود به تقویت رفتارهای منفی در کودک کمک میکند. تفاوت و اختلاف عواطف در کودکان با اختلال رفتار همچنین قابل توجه میباشد. در کل عواطف آنها کمتر مـثبت بـوده و افسرده به نظر میرسند و کمتر والدین خود را تقویت میکنند. این ویژگیها زمینهساز تسلسل آزارنده تعامل بین والدین و کودکان میشود.
- سایر ویژگیهای خانواده:
ترتیب تولد و اندازه خانواده هر دو با ریـشه اخـتلال رفتار رابطه دارد. تحقیقات نشان میدهد که میزان رفتارهای ضد اجتماعی و خشونت در پسران وسطی خانوادههای بزرگ بیشتر است.
- تأثیر عوامل ژنتیکی و روانی فیزیولوژیکی :
نابهنجاریهای عصب شـناختی بـا اخـتلال رفتاری همبستگی ناپایدار دارد. در حـالی کـه سـیستم لیمبیک لُب پیشانی در کودکان پرخاشگر در گیر است. این مشکلات ممکن است باعث شود که کودکان با اختلال رفتار با احتمال بیشتری آسـیب بـه سـر (ضربه مغزی) و سوء رفتار را تجربه کنند. با وجود اینکه میزان تطابق در رفتارهای ضد اجتماعی در دوقلوهای یک تخمکی بیش از دوقلوهای دو تخمکی است و همچنین جرم و بـزه در والدیـن بـیولوژیکی میزان احتمال رفتاهای ضد اجتماعی را در کودک افزایش میدهد، ولی عوامل ژنـتیکی به تنهایی پاسخگوی بروز اختلال سلوک در کودک نمیباشد.
- سخن آخر در سبب شناسی
با اینکه عوامل خطرساز مطرح شـده در بـروز اخـتلال سلوک شرکت دارند، ولی باید خاطر نشان شود که همهی کودکانی کـه در مـعرض این عوامل هستند به اختلال سلوک مبتلا نمیشوند. مدارک نشان میدهد که در بروز اختلال سلوک، تـرکیبی از ایـن عـوامل سهیم هستند. مدارک مستند نشان میدهد که 75 درصد از کودکان با بیش فـعالی از خـود مـشکلات رفتاری نشان میدهند که شامل 50 درصد اختلال سلوک و 21 درصد رفتار ضد اجتماعی میباشد.