
به خوبی میدانید وقتی کـودک حـرف نشنو بـار میآید، چه بدبختیای برای پدر و مادر است. کودک خواست بزرگترها را انجام نمیدهد آنچه که خودش دلش مـیخواهد میکند بدون اینکه به عقاید و امیال اطرافیان احترام بگذارد. و نیز کودکانی پیدا مـیشوند که هرچه که از وی مـیخواهند برعکس انجام میدهند. مثلا پدر و مادر […]
به خوبی میدانید وقتی کـودک حـرف نشنو بـار میآید، چه بدبختیای برای پدر و مادر است. کودک خواست بزرگترها را انجام نمیدهد آنچه که خودش دلش مـیخواهد میکند بدون اینکه به عقاید و امیال اطرافیان احترام بگذارد. و نیز کودکانی پیدا مـیشوند که هرچه که از وی مـیخواهند برعکس انجام میدهند.
مثلا پدر و مادر به کودک پیشنهاد میکنند که به گردش بروند، ولی او با سرسختی مقاومت می کند.اما به محض اینکه بزرگترها از پافشاری دست برداشتند و اجازه دادند که هرچه دلش میخواهد بکند، شروع به خواهش میکند که او را به گردش ببرند. چنین رفتاری را در آموزش و پرورش منفیگری مینامند.
برخی از کودکان حرفنشنوی را در سن نوجوانی بروز میدهند. در سنین یازده تا سیزده سالگی اما اتفاق میافتد کـه کـودک دبستانی یا حتی کودک دو ساله نیز از اطاعت سر باز میزند.
- چرا کودک از بزرگترها اطاعت نمیکند؟
پاسخ این سئوال مشکل است،و ما فقط در باره علل نافرمانیهای کودکان که در بیشتر خانوادهها بدان بـرخورد مـیشود سخن خواهیم گفت. این واقعه زمانی اتفاق میافتد که بزرگترها رشد مطابق با قانون کودک را در نظر نمیگیرند و به آن ها توجهی نمیکنند.
کودک در جریان رشد خود اطلاعات و مهارتهای جدیدی کـسب مـیکند، قوی تر و عاقلتر میشود، بیشتر میفهمد، عمیقتر احساس میکند. کودک بزرگ میشود و در نتیجه، تمایلات و آرزوهای وی نیز تغییر مییابد. این جریان لاینقطع صورت میگیرد. کودک در یک سالگی همان کودک نیست که در ده مـاهگی بـود، در سه سالگی در مقایسه با دو سـالگیش، کـودک دیـگری است، و در هفت سالگی با شش سالگیش تفاوت دارد.
کودک در هر مرحله جدید سنی متوجه ظاهر ساختن استقلال بیشتری میگردد و نیروی در حال افـزایش و مـهارت و امـکانات خود را فعالانه مورد استفاده قرار میدهد. اما مـتاسفانه هـمه پدران و مادران متوجه تغییرات سنی کودک نمیشوند، و اعتنایی به نیازها و آرزوهای تازهای که در دختر یا پسرشان ظاهر شده است نـمیکنند،و ایـن اولیـت علت نافرمانی کودکان است.
بررسی چند نمونه
1- غذا خوردن:
بچه کوچولویی شروع به غذا خوردن با قاشق کوچکی میکند. چون او به تنهایی قادر به غذا خوردن نـیست مـادرش بـه او غذا میدهد. اما گاهی ممکن است، در ده ماهگی یا یازده ماهگی کـودک مـیل شدیدی برای اینکه خودش غذا بخورد، از خود نشان میدهد. او به هیچ وجه نمیتواند از عهده این کار بـرآید. او مـحتوای قـاشق را قبل از اینکه به دهانش برساند، میریزد، خسته میشود علاوه بر آن زمان غـذاخوری خـیلی طـولانی میشود و معمولا مادر شروع به اظهار بیحوصلگی میکند.
او توجهی به میل کودک ندارد آرزوی کـودک را کـه مـستقلا غذا خورده است در نظر نمیگیرد، خودش به او غذا میدهد. حتی اغلب مجبور میشود بـا یـک دست، دست کودک را که مصرانه به سوی قاشق دراز میشود، بگیرد و با دست دیـگر بـه او غـذا دهد. همه کودکان وقتی که آن ها را از امکان اظهار استقلال باز می دارند رفتار یکسانی ندارند. بـرخی دیـر یا زود با این کنار میآیند و برخی اعتراض میکنند. این اعتراض به صورت لجبازی ظـاهر مـیشود آن ها از غذا خوردن سر باز میزنند خردهگیری میکنند، این را میخواهند و آن را میخواهند و غذا دادن به اینگونه کـودکان خـیلی سخت میشود.
اما با کودکانی که بیچون و چرا اجازه میدهند که به آن ها غـذا بـدهند چه باید کرد؟
از حیث تربیت چنین سرکوبی استقلال کودک هیچ نتیجه خوبی را ارائه نمیدهد. این سرکوبی مـنفیگری خـاصی بـه وجود میآورد. این کودکان مدت مدیدی از غذا خوردن به تنهایی دوری مـیورزند و بـزرگترها مجبورند به آن ها غذا بدهند. در حالیکه همسالان آن ها بخوبی از عهده غذا خوردن بطور مستقل برمیآیند.
ایـن وقـتی روی میدهد که بزرگترها به خواسته ای قانونی بچه کوچک توجه نمی کنند. امـا در ایـنجا ممکن است اظهار دارند که همه مـادرها وقـت نـدارند که منتظر شوند تا بچه خودش غـذایش را بـخورد. البته درست است. اما روش بسیار خوبی وجود دارد به کودک امکان میدهند تـا خـودش به تنهایی غذا بخورد، و در ایـن ضـمن مادر بـا قـاشق دیـگری به او غذا میخوراند. بدین ترتیب هـم زمـان غذاخوری عادی میگذرد و هم میل به استقلال پیدا شده در کودک، اقناع مـیگردد.
2- شستن دست:
ایـن وضع در دست و روی شستن و یا لباس پوشیدن و نـظایر این کارها نیز روی مـیدهد. از یـک طرف کودک هنوز کوچک اسـت و طـبیعی است که نه میتواند درست دست و رویش را بشوید و نه لباس بپوشد و از طرف دیـگر او مـیل دارد تمام این ها را خودش انجام دهـد و اگـر بـا مخالفتی روبرو شـو اعـتراض میکند. دوباره این اعـتراض در لجـبازی ها ظاهر میشود کودک گریه میکند، از دست و رو شستن و لباس پوشیدن خودداری میکند. اگر چنین مـوردی اغـلب تکرار شود، کودک لجاجت آغاز مـیکند اگـر به او اجـازه بـدهند کـه مستقلا کار کند، مـمکن است حتی منفیگر نیز شود. زیرا لجاجت و میل مخالفت با بزرگترها عادت او شده است.
3- مدرسه رفتن
فـرض مـیکنیم کـودکی هـفت سـال دارد،او به مدرسه مـیرود،آغـاز تحصیل حادثه خیلی مهم و مرحله جدیدی در زندگی اوست از این لحظه او خود را بزرگتر و عاقل تر احساس میکند.
پدر و مـادر بـاید رفـتار خود را نسبت به کودک عوض کنند تـا کـمی رهـائی از قـیمومت پدر و مـادر را کـه در این سن ناراحتش میکند،احساس کند.و لیکن در واقع کودکان هفت ساله مستقلا خیلی چیزها میتوانند انجام دهند. آن ها تا اندازه زیادی میتوانند از عهده کارهای مدرسه برآیند، مـواظب پاکیزگی لباس خود باشند پیوسته تکالیف خود را در خانه انجام دهند. اگر آن ها ابتدا چیزی را بدتر از زمانی که پدر و مادر کمک میکردند، انجام دهند، عیب ندارد بتدریج عادات لازم را کسب خواهند کرد. درک نـکردن آرزوی بـجای کودک، اجبار اعتراض از جانب کودک را به دنبال دارد و نتیجه آن هم نافرمانی است.