‌‌‌از‌«نـه»گفتن‌ به فرزندان خود نترسید!

امروزه‌ بیشتر‌ والدیـن‌ بـخاطر ایـنکه تعلیم‌ و تربیت جدید تنبیه را برای کودکان منع کرده است‌ در برابر خواسته‌های‌ نامعقول فرزندان خود نـمی توانند «نه» بگویند.   یکی از بدترین روش تربیتی در‌ خانوارها این است که‌ میگویند‌: «بچه بـاید آزاد باربیاید» و برای آزادی بچه، حـدودی قـائل نمی‌شوند. مثلا پسر 4 ساله خانواده در […]

امروزه‌ بیشتر‌ والدیـن‌ بـخاطر ایـنکه تعلیم‌ و تربیت جدید تنبیه را برای کودکان منع کرده است‌ در برابر خواسته‌های‌ نامعقول فرزندان خود نـمی توانند «نه» بگویند.

 

یکی از بدترین روش تربیتی در‌ خانوارها این است که‌ میگویند‌: «بچه بـاید آزاد باربیاید» و برای آزادی بچه، حـدودی قـائل نمی‌شوند. مثلا پسر 4 ساله خانواده در منزل به هرچه‌ مایل شد، دست میزند و بی‌هدف در منزل میدود و شلوغ می کند، و اگر بخواهند مانع‌ او شوند، مادرش‌ میگوید: «بگذار بچه‌ام آزاد باشد و بال و پر بازکند.» اما لحظه‌ای بـعد،همین آزادی باعث زمین خوردن‌ او و احیانان کبود شدن سر و صورت و گاهی حتی‌ ضربه‌های شدید به سر‌ و صورت‌ و یا دیگر اعضای‌ بدنش می‌شود.

 

و یا پسر، یا دختر ده، دوازده ساله خانواده، با دوچرخه در حیاط و کـوچه ویـراژ میرود و در خانه برنامه‌های تلویزیونی مخصوص بزرگسالان‌ را تماشا می‌کند و یا‌ کتاب‌ و مجلات اختصاصی‌ بزرگترها را می‌خواند و والدینش بدون اینکه او را از این کار بازدارند، می‌گویند: «بگذارید بچه‌مان‌ راحت زندگی کند» و یا آنقدر غرق در راحـتی و آسـایش خود می‌شوند که‌ از‌ اعمال و رفتار کودکشان‌ بی‌خبر می‌مانند. این قبیل والدین غافل هستند که‌ کودک،مانند خمیر مجسمه‌سازی است و این پدر و مادرمی‌باشند که مانند یک مجسمه‌ساز ماهر و آگاه باید آن ها را از نـظر‌ شـخصیت‌ و تربیت‌‌ شکل بدهند و برای زندگی تکامل‌یافته‌ فردا‌، آماده‌ شان کنند.

 

بچه‌ها باید در دوران کودکی با رعایت انضباط کافی و مدبرانه والدین خود بزرگ شوند. آن ها باید از بزرگترهای خود‌ طریقه‌ زندگی‌ خـوب و آگـاهانه را یـاد بگیرند.

 

یکی از دوستان‌ من‌ کـه خـانمی تـحصیل‌کرده و بسیار اجتماعی بشمار می رود و از ادب و متانت و شخصیت اجتماعی قابل ملاحظه‌ای برخوردار است، تعریف می کند:

«وقتی که‌ کودک‌ و نوجوان‌ بودم، تقریبا بچه‌ای شلوغ بـودم و دلم مـی‌خواست از هـمه‌ جا‌ و از همه‌ چیز سر در بیاورم و به همه کاری دست بـزنم، امـا شانس من در این بود که والدینی آگاه داشتم‌. آن ها‌ بشدت‌ مانع زیاده‌روی من در بازی های بچه‌گانه بودند و حتی مطالعه و رادیـو گـوش‌ کـردن‌ مرا بیش از حد کنترل می کردند و به مین ترتیب در دوران نوجوانی در مورد دوسـتان‌ من سخت‌گیری‌ نشان‌ می‌دادند‌ و نمی‌گذاشتند که‌ با هر نوجوانی معاشرت کنم و هرکاری را که بنظر آن ها‌ در‌ صلاح‌ من نـبود، مـنع مـی کردند و بعد دلیل‌ «نه» گفتن خود را برایم بیان می‌کردند. بعدها‌ که‌‌ بـزرگ‌ شـدم و صاحب خانواده گشتم و به بلوغ عقلی‌ رسیدم، هزاران بار خدا را سپاس گفتم‌ که‌ زیر دست‌ والدیـنی آنـ‌چنان آگـاه بزرگ شدم، و همه خاطره های ناراحتی‌های کودکی را‌ که‌ از‌ نه گفتن‌ها و منع شـدن خـود از لذت های کودکانه‌ای داشتم، از خاطر بردم و بخاطر همان‌ تربیت‌ آگاهانه بود که در سنین اولیه جوانی در بـین دوسـتان و هـمکاران‌ بعنوان یک‌ فرد‌ اجتماعی‌ مؤدب و کاملا تربیت‌ شده شناخته شدم و من همه این مـوفقیت‌ها را مـرهون توجه و علاقه‌مندی والدینم‌ نسبت‌ به تربیت‌ خودم هستم»…

 

رفتار کودکان باید تحت کـنترل والدیـن قـرار گیرد‌. اشتباهات‌ آن ها‌ را مرتب گوشزد و دلیل‌ اشتباه آن ها را بیان کنند. والدینی که از نه گـفتن‌ بـفرزندان‌ خود‌ هراس‌ دارند، اولیائی که از به کار بردن‌ قدرت و دیسپلین کافی در مورد فرزندشان‌ می‌ترسند‌، بـاید یـقین داشته باشند که فرزندان آن ها در دوران‌ نوجوانی هرگز از آن ها فرمان نخواهند برد‌ و اصلا‌ در زندگی طـریقه اطـاعت کردن و ادب را نخواهند آموخت.

 

و این نیاموختن اطاعت‌ و ادب‌ موجب هزاران دردسر و ناراحتی بـرای آنـها خـواهد‌ شد‌ و باعث‌ بهم‌خوردن نظم و تعادل برنامه زندگی شخصی و اجتماعی‌ آنها‌ خواهد گشت‌ و از آنها فردی خـواهد سـاخت خـودخواه و بی‌ملاحظه‌ و یک‌دنده. فراموش نباید کرد‌ که‌ کودکان در هر سنی‌ احتیاج‌ به‌ مـراقبت و رسـیدگی‌ دارند‌.

 

همانطوری که‌‌ در دوران کودکی باید مواظب استراحت‌ و خوراک‌‌ و بازی بچه‌ها بود تا بسلامتی زندگی کنند، در دوران‌ نـوجوانی و جـوانی باید‌ مانند‌ یک مشاور دلسوز و آگاه آنها را‌ با زیر و بم زندگی‌ اجـتماعی‌ آشـنا کرد و با بکار بردن‌ روش‌ مهربانی، و گـاهی حـتی خـشونت لازم، از زیاده‌روی آنان و گاهی نیز ولخرجی و سر به هوایی شـان‌ و بـالاخره‌ از رفتار ناپسندشان جلوگیری کرد‌.

مثلا‌ مادری‌ که اجازه میدهد‌ دخترش‌ با چند زن و دخـتر‌ نـاآشنا‌ به سینما و پارتی برود و بـرخلاف مـیل خود از گـفتن نـه پرهـیز می‌کند،بدون تردید‌ نمی‌تواند‌ به آیـنده و سـعادت فرزندش کاملا و صددرصد‌ امیدوار‌ باشد.زیرا‌ یک‌ نوجوان‌ در آغاز زندگی اجتماعی‌‌ هـنوز بـد و خوب زندگی را نشناخته تا بتواند در بـرابر حوادث بد و خوب عـکس العـمل‌ نشان‌ دهد و چه‌بسا ممکن اسـت رفـتن بیک‌ پارتی‌ و میهمانی‌ غیر‌ آشنا‌، آغاز یک بحران‌ روحی‌ و اجتماعی برای وی باشد.

 

بـرخی از فـیلم ها هستند که فلسفه عشق و عـاشقی‌ دائمـی را رواج مـی دهند‌ و یک‌ نوجوان‌ تـا از سـینما در میاید، دلش می خواهد‌ با‌ اولیـن‌ جـوانی‌ که‌ سر‌ راهش‌ قرار گرفت، دیدار عاشقانه داشته باشد و این بر عهده‌ مادران و پدران اسـت کـه فرزندان خود را در مورد انتخاب فیلم و سـینما راهـنمایی کنند و بـه آن ها مـجال‌‌ زندگی رویایی و تخیلات خـانمان‌برانداز راه ندهند.

 

روانشناسان عقیده دارند بچه‌ها را باید از همان سنین اولیه به نظم و دیسپلین و تربیت آشنا کـرد زیـرا در سنین بالا تربیت آنها بسیار مـشگل‌‌ خـواهد‌ بـود و کـنترل آن ها از دست والدین خـارج‌ خـواهد شد.ب یشتر نوجوانانی که در غرب سر به شورش و طغیان علیه خانواده‌ها برداشته‌اند،از این‌ قبیل کودکان بـوده‌اند.

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما