اگر طالب آن هستید که کودکی صادق و راستگو داشته باشید ابتدا خود مرتکب دروغگویی نشوید، کودکان مقلدان بسیار قویای هستند. والدین الگوی آنانند و آنها رفتارهای آنان را کپیبرداری میکنند. پس در صورت بروز خطا در رفتار خود، توقع نداشته باشید کودکتان آن را مرتکب نشود. در قدم دوم از خردسالی فرزندانتان را […]
اگر طالب آن هستید که کودکی صادق و راستگو داشته باشید ابتدا خود مرتکب دروغگویی نشوید، کودکان مقلدان بسیار قویای هستند. والدین الگوی آنانند و آنها رفتارهای آنان را کپیبرداری میکنند. پس در صورت بروز خطا در رفتار خود، توقع نداشته باشید کودکتان آن را مرتکب نشود.
در قدم دوم از خردسالی فرزندانتان را با مفاهیم مختلف آشنا کنید. درباره ارزش صداقت در خانوادهتان صحبت کنید. به آنها بگویید که این برای همه شما خیلی مهم است که بتوانید همیشه روی همدیگر برای شنیدن حقیقت، حتی اگر سخت باشد حساب کنید. بگویید اگر بین والدین و بچهها صداقت نباشد، اعتماد و نزدیکی در خانواده وجود نخواهد داشت. صداقت پایه و اساس روابط خانوادگی و اعتماد و احترام متقابل است. یادآور شوید که برای حمایت و دفاع از آنها هر کاری از دستتان برآید انجام میدهید، حتی برایشان میجنگید اما اگر بفهمید که به شما دروغ گفتهاند، رابطهتان به کلی تغییر خواهد کرد.
حقیقتگویی و اعتماد، دو روی یک سکهاند. اگر شما راستگو هستید، قابلاعتمادید و اگر قابل اعتماد هستید، پس راستگو هستید.
بگذارید کودکتان بداند که شما به او اعتماد دارید. مثلا فرزندتان درحال رفتن به خانه دوستش است که با او بازی کند. آخرین باری که آنها با هم بازی کردهاند، فرزند شما دوستش امین را کتک زدهاست. شما میخواهید به او یادآوری کنید که این کار نباید تکرار شود. به جای اینکه بگویید «نبینم این بار امین را کتک بزنی»، بهتر است بگویید «میدانم که تو همه تلاشت را میکنی که امروز با امین بهخوبی بازی کنی». دراین صورت خواهید دید که فرزندتان به احساس اعتماد شما بهخوبی پاسخ خواهد داد.
از طرف دیگر، کاری کنید که کودکتان به شما اعتماد کند. سعی کنید روی حرفتان بمانید. به قولی که میدهید عمل کنید. اگر در برخی موارد نمیتوانید به قولتان عمل کنید، به او توضیح دهید و عذرخواهی کنید. در فرصتهای مناسب، ارزش اعتماد را به او گوشزد کنید، مثلا وقتی فرزندتان انجام کار بدی را پذیرفتهاست. به او بگویید که وقتی راستگو باشد، افراد دیگر میتوانند به او اعتماد کنند و حرفش را باور کنند. وقتی بچه، بزرگترشد، میتوانید داستان «چوپان دروغگو» را برایش بگویید.
هیچ چیز به کودک صداقت را بیشتر یاد نمیدهد از این که پدر و مادر، نمونه راستگویی باشند. درهر موردی، کوچک یا بزرگ، راستگو باشید.
به دوستتان دروغ نگویید که نمیتوانید برای شام پیش او بروید، چون سردرد شدیدی دارید، درحالیکه حقیقت این است که شما ترجیح میدهید در خانه بمانید و فیلم تماشا کنید. به همسایهتان دروغ نگویید که نمیدانید چه کسی کاغذها را جلوی در خانه او ریخته است، درحالیکه میدانید فرزند شما باعث آن بوده است.
حتی یک دروغ کوچک مصلحتآمیز میتواند فهم کودک از ارزش صداقت را خدشهدار کند. گاهی کودک در داخل خانواده به آهستگی درمییابد که دو استاندارد وجود دارد؛ او به عنوان فرزند خانواده نباید دروغ بگوید، اما والدین مجاز به این کار هستند. به این صورت او یاد میگیرد که دروغگویی تاکتیک بیدردسری است و احتمالا در آینده دروغ خواهد گفت. بنابراین بهترین راه هدایت کودک و نوجوان به طرف راستگویی این است که شما نمونه خوب راستگویی برای او باشید.
اگر شما دروغی گفتید که فرزندتان فهمید و به شما گوشزد کرد، بگویید که اشتباه کردهاید. به این ترتیب او یاد میگیرد که در آینده اگر در چنین موقعیتی قرارگرفت، با احساس راحتی بیشتر، اشتباهش را بپذیرد و به آن اعتراف کند.
هنگامی که بچّه ها،حقیقت را می گویند،والدین پیرو فلسفه ی عشق و منطق، با حمایت و پشتیبانی خود،به فرزندان شان واکنش نشان می دهند: «برای این صداقت و درستی از تو متشکرم.مطمئنم که گفتن حقیقت به من برای تو خیلی سخت بود.درضمن می دانم که برایت چقدر سخت بوده،وقتی فهمیدی اشتباه کردی،درک می کنم، امّا بسیاری از والدین به فرزندان خود می گویند:«به نفع ات هست که راست اش را بگویی.» و بعد هم فرزندان خود را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده اند،تنبیه می کنند.چنین اظهاراتی از سوی والدین، بسیار اشتباه است، زیرا اغلبِ کودکان زندگی را از دریچه ی چشم کوچک شان می بینند، و به زندگی نگاهی سطحی دارند.