
بازی در کوچه و پارک و مدرسه حالا برای بچههایمان کم کم تبدیل شده به خاطرات پدران و مادرانشان، حالا آنها کارتونهایی میبینند که خشن است و بازیهایی میکنند که برای زنده ماندن باید تیراندازی کرد و دشمن را کشت. مثل فیلمهایی که بزرگترهایشان میبینند. بچهها میخواهند مثل بقیه موبایل و تبلت داشته باشند، […]
بازی در کوچه و پارک و مدرسه حالا برای بچههایمان کم کم تبدیل شده به خاطرات پدران و مادرانشان، حالا آنها کارتونهایی میبینند که خشن است و بازیهایی میکنند که برای زنده ماندن باید تیراندازی کرد و دشمن را کشت. مثل فیلمهایی که بزرگترهایشان میبینند.
بچهها میخواهند مثل بقیه موبایل و تبلت داشته باشند، با آن بازی کنند، فیلم ببینند و عکس بیندازند. اصرار میکنند، گریه میکنند و دست آخر خانواده برایشان میخرد. تبلتی که اگر به درستی مورد استفاده قرار نگیرد خشونت، بیمسئولیتی و بیهدفی را برای آینده شان به بار خواهد آورد.
گم شدن در دنیای پیچ در پیچ مجاز و بریدن از واقعیت و زندگی واقعی…
- مسئولیت آموزش کودکانی که با توجه به تحرک و جنب و جوش طبیعیشان میخواهند کنکاش کنند و هر چیزی را که برایشان جالب است آزمایش کنند، با چه کسی است؟ آیا خانوادهها الگوهای خوبی برای فرزندانشان هستند یا خود نیز در این گرداب غرق شدهاند؟
- آخرین مدل گوشی و فیلمهای خشنی که یکسره در دسترس است. «تلگرامو چک کن دو تا فیلم تازه از داعش دانلود کردهام، برایت بفرستم.» !!!
عصر جدید با پیشرفتهایی که کرده است گذشته از اینکه تکنولوژی را ۱۸۰ درجه تغییر داده کار را هم به جایی رسانده که نگرش و ذائقه مردم عوض شود.
در گذشته کودکان در کوچه و پارک و مدرسه فعالیتهای فیزیکی داشتند و به بازی با هم سن و سالهایشان میپرداختند. اگر از بچههای قدیم که امروز پدر و مادر شدهاند بپرسید میگویند: «صبح که میشد از خانه بیرون میآمدیم ، یا بالای درخت بودیم یا روی قله کوه یا لب رودخانه» ساعتی هم کارتون بود که از شبکههای داخلی پخش میشد.
حالا اما با توجه به همین پیشرفتها و انتشار اخبار و اطلاعات دسترسی به همه چیز مثل آب خوردن راحت شده و بسیاری از کودکان بدون هیچ کنترلی به هر برنامه و نرم افزار و کارتونی که بخواهند دسترسی دارند. گرداب میچرخد و به درون میکشد و چند روز بعد برنامه عادی زندگی میشود. وقتی کودکی همراه با خانوادهاش مشغول تماشای فیلم خشن است و صحنههایی میبیند که از درک و تجزیه و تحلیل شان عاجز است معلوم است که چه اتفاقی در ذهناش خواهد افتاد.
نتیجه، تقلید صرف از خشونتی است که تفکیکی میان ماهیت واقعی و مجازی آن نمیتوان قائل شد. در حال حاضر بیشتر فیلمها و کارتونهای ماهوارهای و حتی برنامهها و بازیهای موبایلی که از سوی برخی شرکتها برای طیف سنی کودکان و نوجوانان ساخته میشود انگار در همین مسابقه سیر میکنند. دشمنانی که باید کشته شوند، خانههایی که باید به آتش کشیده شوند و…
کودکان هم میبینند یاد میگیرند و به اجرا میگذارند یا تأثیرش را در آینده به شکلی دیگر آشکار میکنند. به اعتقاد من نهادهای اجتماعی و رسانهها نباید در این مسابقه هولناک خانواده را تنها بگذارند. ارتقای امکانات شهری نیز مثل شهر بازی ها و پارکهایی با المانهای جذاب برای کودکان در جذب آنها برای استفاده از اینگونه فضاها بسیار نتیجه بخش خواهد بود