نشانه های بحران هویت

همان گونه که برخورداری از هویت انسانی کامل، نشانه های مشخصی چون خودباوری، احساس ارزشمندی و توانایی حل مشکلات، موضع گیری مناسب در برخورد با پیش آمدها و برخورداری از اراده و استقلال لازم و… دارد، فقدان یا اختلال هویت نیز آثار و نشانه هایی دارد. فردی که قادر به یافتن ارزش های مثبت پایدار […]

همان گونه که برخورداری از هویت انسانی کامل، نشانه های مشخصی چون خودباوری، احساس ارزشمندی و توانایی حل مشکلات، موضع گیری مناسب در برخورد با پیش آمدها و برخورداری از اراده و استقلال لازم و… دارد، فقدان یا اختلال هویت نیز آثار و نشانه هایی دارد.

فردی که قادر به یافتن ارزش های مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایده آل هایش به هم می ریزد. چنین فردی که از به هم فروپاشی هویت رنج می برد، نه می تواند ارزش های گذشته خود را ارزیابی کند و نه صاحب ارزش هایی می شود که به کمک آن ها بتواند آزادانه برای آینده برنامه ریزی نماید.

 

الف. بی برنامگی در زندگی

انسانی که دچار بحران هویت شده است، نمی تواند برای زندگی خود طرح و برنامه منسجمی تهیه کند. چون چنین شخصی علاوه بر این که از درک اهداف اصلی حیات خود ناتوان است، در ایجاد انسجام بین هدف ها و وظایف عادی زندگی نیز دچار حیرت و سردرگمی است.

 

ب. غفلت از فرصت ها

از جمله عوارض بحران هویت، بیهوده تلف کردن وقت و از دست دادن فرصت هاست. بروز اختلال در هویت موجب می شود که فرد از تشخیص صلاح کار و عوامل سعادت آفرین و تعالی بخش ناتوان گردد. در نتیجه، چنین فردی اغلب، اوقات خود را به بطالت می گذراند. برای چنین فردی مهم نیست که سرمایه اصلی زندگی را، که عبارت از لحظات عمر است، چگونه از دست می دهد.

 

ج. مسؤولیت گریزی

از آنجا که احساس مسؤولیت با نوع نگرش انسان به جهان، انسان، خدا معنی پیدا می کند، فرد از خود بیگانه نمی تواند جایگاه خود را در نظام هستی به صورت شایسته تشخیص دهد. در نتیجه از پذیرش مسؤولیت ها شانه خالی می کند. روشن است که کسی که نتوانست پاسخی برای سؤالات اساسی زندگی خود پیدا می کند، در حقیقت انگیزه ای هم برای پرداختن به وظیفه خویش در قبال خود و جهان و دیگران نخواهد داشت.

 

د. دل مشغولی های بی ارزش

از مظاهر روشن فقدان هویت، مشغول بودن به هدف های ناچیز و کارهای بی ارزش است. فردی که دچار خود فراموشی شده، هرگز نمی تواند در زندگی برای خود نقش مؤثری پیدا کند. به همین دلیل ضمن احساس پوچی، اغلب اوقات خود را در کارهای بیهوده صرف می کند و چون این قبیل کارها، کم کم ارزش و اعتبار خود را در نزد شخص از دست می دهد، فرد در نهایت دچار احساس بی ارزشی، یاس و بی معنایی می شود. چه بسا در چنین مواقعی حتی دست به خودکشی نیز… خواهد زد.

 

ه. تقلید کورکورانه از دیگران

اغلب افرادی که به بحران هویت دچارند، دارای شخصیت بسیار منفعلی هستند. چون از جهان بینی و نظام ارزشی ثابتی برخوردار نیستند، اعمال و رفتار و ارزش های خود را براساس دیدگاه های دیگران تنظیم می کنند.

روشن است در این حد اهمیت قائل شدن به داوری های معقول و غیرمعقول دیگران و احساس خود کم بینی زمینه ای برای نفوذ اندیشه ها و ارزش های غلط بیگانگان است و این امر گاهی آن چنان مؤثر واقع می گردد که فرد حتی کوچک ترین واکنش در قبال دستورات و القائات غلط فرهنگی آنان را، نوعی ارتجاع تلقی کرده، پای بندی به ارزش های خودی را خلاف اصول مدنیت و تمدن می پندارند! بدین وسیله، بستر تسلط همه جانبه فکری و اقتصادی و فرهنگی بیگانگان را بر سرنوشت خود و جامعه با دست خویش فراهم می سازد.

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما