از آنجایی که افسردگی در بین انسانها بسیار شایع است، باید خیلی بهتر از گذشته مورد بررسی قرار گیرد. تاکنون شناخت ما از این حالت هیجانی، نهتنها محدود و ناقص بوده، بلکه موجب سردرگمی و آشفتگی نیز شده است. درواقع در میان آثار علمی، هیچ مطلب مشخص و روشنی نمیتوان یافت که این مشکل را […]
از آنجایی که افسردگی در بین انسانها بسیار شایع است، باید خیلی بهتر از گذشته مورد بررسی قرار گیرد. تاکنون شناخت ما از این حالت هیجانی، نهتنها محدود و ناقص بوده، بلکه موجب سردرگمی و آشفتگی نیز شده است. درواقع در میان آثار علمی، هیچ مطلب مشخص و روشنی نمیتوان یافت که این مشکل را بهراحتی توضیح دهد.
امروزه بهدلیل آنکه روانشناسان بهجای توجه بهکل احساساتی که از هنگام طفولیت با انسان همراه هستند، بهاندیشه و طرز فکر آنها تاکید دارند، این امکان پیدا شده است که نشان دهیم چگونه هر کسی با تصورات و اندیشههای بیمارگونه، خودش را دچار افسردگی میکند و دقیقاً برای غلبه بر این حالت هیجانی آزاردهنده چه کارهایی باید انجام بدهد.
در ابتدا قابل ذکر است که برای افسردگی سه علت پیدا کردهایم؛ این سهعلت عبارتند از: سرزنش خود، دلسوزی نسبت بهخود، دلسوزی نسبت بهدیگران.
بهطور کلی میتوان گفت بدون توجه بهاینکه شخص از چه شیوهای استفاده میکند تا خود را افسرده سازد، باید دانست که حالت افسردگی همیشه بهیک شکل نمایان میشود.
انسان ممکناست بهدلیل اشتباهات وحشتناک خود (سرزنش خود)، یا بهعلت عدم حصول آنچه مورد علاقهاش بوده است (دلسوزی نسبت بهخود) و یا بهدلیل انسانهای قابل ترحم و بدبختیهای این جهان (دلسوزی نسبت بهدیگران)، دچار افسردگی شود؛ اما در هر سه مورد حالت افسردگی یکسان است.
برای مقابله با افسردگی کودکان یا خودتان ابتدا لازم است بدانید او از چه نوع افسردگیای رنج میبرد و سپس متقاعدش کنید غیرعقلانی و بیمارگونه است که بهشکلی رفتار کند که دچار افسردگی شود.
بهعبارت دیگر، ابتدا باید خودمان و سپس کودک را متقاعد کنیم که هرگز خود را سرزنش نکند و بداند که دلسوزی نسبت بهخود یا دیگران، کاری غیرضروری، بیهوده و افراطی است که میتوان بر آن غلبه کرد. در ادامه دلایلی را که شخص نباید خود را مورد سرزنش قرار دهد، بررسی میکنیم.
اگر برای انسان این امکان وجود داشت که هرگز اشتباه نکند و بههیچ وجه رفتار ناشایستی از او سر نزند، خود سرزنشی و تنفر از خود، معقول و قابل توجیه بود.
بدین ترتیب هرکسی میتوانست از روی عقل و منطق بگوید: من کار بدی انجام دادهام و واقعاً نباید چنین میکردم. میتوانستم از این اشتباه دوری کنم، چرا که ابر انسان هستم و نباید یک اشتباه از من سر بزند. هرکار اشتباهی که انجام دادم، بهاین دلیل است که با اختیار خودم بوده است.
اگر عیب و نقص خود را بهعنوان یک انسان بپذیریم، دفعه دیگر بهخودمان یا فرزندانمان نمیگوییم که کار اشتباهی انجام دادیم و نباید چنین کاری انجام میدادیم. در عوض مثلاً بهکودک خود میگوییم: اگر آن کار را انجام نمیدادی، خیلی بهتر بود. اما متاسفانه آن کار اشتباه را انجام دادهای.
“جیمی وقتی تو دیوارها را خطخطی میکنی، فقط نشان میدهی که انسانی هستی که خطا و اشتباه میکند. اما من و مادرت دیوارهای کثیف را دوست نداریم، پس باید راهی پیدا کنیم که تو بدون خراب کردن خانه، سرگرم شوی. شاید بهتر باشد، این دیوارها را خودت تمیز کنی، بهاین امید که یاد بگیری دفعۀ بعد چنین کاری نکنی. یا بهتر است که برای تمیز کردن این خرابکاری، بخشی از پول توجیبیات را بهمادرت بدهی.
اما تو باید بدانی که هر کاری که انجام میدهیم، فقط برای برطرف کردن مشکل توست، نه اینکه بخواهیم تو را بهخاطر رفتارت سرزنش و ملامت کنیم. ما تو را خیلی دوست داریم، اما این رفتار را که دیوارها خطخطی میکنی، نمیپسندیم”.
آیا شما بهعنوان پدر، مادر یا سرپرست فرزندتان، میتوانید بدون توجه بهبدرفتاری او، بهگونۀ فوق عمل کنید؟ بهجای قبول تصور غیرعقلانی شمارۀ ۳ (یعنی این تصور که در این دنیا دیگران واقعاً بد و شرور هستند و باید بهدلیل شرارتشان بهشدت تنبیه و سرزنش شوند)، آیا میتوانید علت بدرفتاری فرزند خود را جهالت، کمهوشی یا اختلال عاطفی – هیجانی بدانید؟
اگر پاسخ شما بهدو سؤال فوق، مثبت باشد، پس بهطور قابل توجهی بهآرامش خواهید رسید و از رفتار اشتباه فرزند خود، کمتر ناراحت و عصبی خواهید شد که درنتیجۀ آن، هم خودتان و هم فرزندتان میتوانید بهشیوهای عاقلانهتر، برای اصلاح این بدرفتاری، اقدام کنید.
خلاصه آنکه خودتان یا دیگری را برای انجام کاری بههیچ وجه سرزنش و ملامت نکنید. اگر بهکودک بیاموزیم که او نیز همچون هر انسان دیگری، ممکناست دچار خطا و اشتباه شود و میتواند اشتباهات خود را جبران کند، درحقیقت بهاو آموختهایم که برای هر خطا و اشتباهی، خود را مورد سرزنش قرار ندهد و بدین ترتیب از افسردگی ناشی از سرزنش خود، رهایی یابد.
اگر فقط بهفرزندان خود بیاموزیم که در مورد رویدادهای نامناسب، غلو نکنند و بیعدالتیها و ناکامیها را بهعنوان بخشی از زندگی بپذیرند، مسلماً در برابر ناملایمات و مشکلات بردبارتر و مقاومتر خواهند بود و حداقل با افسرده کردن خود، مسائل را بغرنجتر نخواهند کرد.
کودکان یا نسبت بهناراحتیها و مشکلات دیگران بیاعتنا و بیتفاوتند و یا شدیداً احساس همدردی و دلسوزی میکنند. هنگامی که آنها گرفتار دلسوزی نسبت بهدیگران میشوند، ممکناست بههمان اندازۀ سرزنش کردن خود یا دلسوزی نسبت بهخود، دچار افسردگی بشوند.
دلسوزی نسبت بهدیگران، بیشتر مشکل بزرگسالان است، نه کودکان. بههمین دلیل، بهوالدین توصیه میکنیم در مورد کودکان بهدو علت افسردگی، بهدلیل شایع بودن آنها، توجه بیشتری مبذول دارند.
اگر فرزندان خود را از دو علت افسردگی رهایی بخشیم، میتوانیم مطمئن باشیم که آنها را تا پایان عمر یا حداقل بخشی از آن، از قید و بند افسردگی رها کردهایم.