
پُر کردن مخزن عشق کودکان گاه میتواند دشوار بهنظر برسد: شما خسته و کوفتهاید، کودکتان نق میزند و چیزی میخواهد و شما ممکناست احساس کنید که خودتان بهعشق نیاز دارید. حداقل همسرتان میتواند کمکتان کند. اما آیا شما همسر دارید؟ در میلیونها خانوار تک والدی که در جامعۀ ما وجود دارد پاسخ منفی است. در […]
پُر کردن مخزن عشق کودکان گاه میتواند دشوار بهنظر برسد: شما خسته و کوفتهاید، کودکتان نق میزند و چیزی میخواهد و شما ممکناست احساس کنید که خودتان بهعشق نیاز دارید. حداقل همسرتان میتواند کمکتان کند. اما آیا شما همسر دارید؟
در میلیونها خانوار تک والدی که در جامعۀ ما وجود دارد پاسخ منفی است. در این خانوارها بهجای وجود پدر و مادری که به طور منظم مخزن عشق عاطفیِ کودک را پُر میکنند، تنها یک والد این کار را انجام میدهد.
بهجای وجود پدر و مادری که عشقِ جاری شده از رابطه زناشویی خود را بهفرزندانشان میبخشند، عشق و محبت تنها از یک مادر یا یک پدر ناشی میشود که تنها و زخمی و زیر فشار است و همراهی و محبت فرد بزرگسال دیگری را ندارد.
با این حال شما هم میتوانیدبه زبان عشق کودکتان سخن بگویید و مخزن عشق او را پُر کنید. هرچه ما دربارۀ دوست داشتن کودکان گفتیم درست است، چه آنها با یک والد زندگی کنند چه با هر دو والد. هرچند خانوادههای تک والد با مسائل و مشکلات دیگری نیز مواجهند با این حال قدرت پنج زبان عشق کمتر نمیشود.
ما میدانیم که همۀ خانوادههای تک والد مثل هم نیستند. برخی در اثر طلاق ایجاد شدهاند و برخی نیز در اثر مرگ همسر. برخی از والدین هرگز باهم ازدواج نکردهاند.
در خانوادههای تک والدی که بهسبب طلاق زن و شوهر بهوجود آمدهاند بعضی از بچهها تماس دائمی و مثبتی با والد غیر سرپرست خود دارند، در حالیکه عدهای دیگر دارای تماس منفی بوده یا بهطور کلی رابطهای ندارند.
موقعیت شما هرچه باشد، اگر والدی هستید که دست تنها کودکان خود را بزرگ میکنید باید بدانید که میتوانید بهطور مؤثری عشق خود را بهآنها نشان دهید و خصوصاً با صحبت بهزبان اصلیِ عشق آنها بهآنها مهر بورزید.
همۀ ما افرادی را از سالهای گذشته میشناسیم که بهتنهایی از سوی یک والد بزرگ شدهاند. اغلب آنها والد دیگر را در مرگی زودهنگام از دست دادهاند. آنچه که در دهههای اخیر ماجرا را چنین تکان دهنده کرده است افزایش موارد طلاق است.
ما باید این را تشخیص دهیم که کودکانی که یکی از والدینشان را در جریان طلاق از دست دادهاند شدیدترین ضربۀ روانی را خوردهاند. ضربۀ آنها اغلب شدیدتر از کودکانی است که والدی را در اثر مرگ او از دست دادهاند.
وقتی پدر یا مادری میمیرد کودک میداند که هیچ راه چارهای نداشته است. اما طلاق انتخاب یکی از والدین یا هر دوی آنهاست – حتی زمانی که این انتخاب از سر ضرورت بوده است.
والدی که بیوه شده میبایست با خاطرات کودک روبهرو شود نه با ارتباط و تماس مستمرِ مفید یا مضر با فردی که از زندگی او خارج شده است. اما والدی که طلاق گرفته با سالها تصمیم گیری در رابطه با والد غیرسرپرست روبروست.
بسیاری از والدینی که از هم جدا شدهاند درگیر کشمکش با سایر اعضای خانواده میشوند. هیچ کس نمیداند با آنها چکار کند. بهندرت میتوان تغییر دیگری را نام برد که بهاندازۀ طلاق بر ماهیت جامعۀ امروزی ما عمیقاً اثر گذاشته باشد.
کانون بحث ما این است که حالا چه کنیم: ما چگونه میتوانیم بهکودکانی کمک کنیم که بدون اختیار و انتخاب خود در موقعیتی قرار گرفتهاند که نمیتوانند تغییرش دهند؟ و همچنین ما نگران میلیونها والد تنهایی هستیم که با تمام توان کار میکنند تا خانوادۀ خود را تامین کنند و فرزندانی شاد و مسئول بار بیاورند.
والدین زخمی سعی میکنند بهکودکان زخمی خود خدمت کنند و در عین حال امیدوارند آنها را متقاعد سازند که زندگی میتواند کاملاً عادی باشد. این کودکان بهجای اینکه صرفاً با چالشهای عادی دوران رشد روبهرو باشند، با مسائل و مشکلاتی مواجه میشوند که بهطور آرمانی نباید بخشی از دنیای آنها باشد.