چطور خوب و بد را به کودک بیاموزیم؟

کودکان پر از سوال هستند؛ سوال درباره همه اتفاقات و ابزارهایی که در اطراف‌شان وجود دارد. درباره این که چرا این کار اشتباه است و چرا آن کار دیگر خوب و درست است؟

اساس تعلیمات قرآن به عنوان سنت الهی قرآنی، این است که مفاهیم را با مصادیق توضیح می‌دهد؛ یعنی نمی‌آید یک مفهوم را تبیین بکند بگوید نیکویی این است، سخاوت این است، می‌گوید سخی کیست و نیکو کیست. این یک کلید است در روش‌ تعلیم‌ و تربیت؛ یعنی به جای این که ما مفاهیم را توضیح بدهیم مصادیق را نشان بدهیم.

 

مرحوم علامه طباطبایی «ره» می‌فرماید: این دأب و سنت و قاعده‌ی قرآن است که در سرتاسر قرآن حاکم است که به جای این‌که بیاید مفاهیم را توضیح بدهد، توضیح مصادیق می‌دهد و مصادیق را نشان می‌دهد. مصادیق وقتی نشان داده می‌شود یک اثرش این است که رسیدن به آن کار برای انسان ممکن‌تر می‌شود. حس می‌کند به آن راحت‌تر می‌شود رسید چون می‌بیند یک بار اتفاق افتاده. لذا می‌فهمیم چرا قرآن به سیره‌ی انبیا پرداخته؛ چون انبیاء به عنوان مصادیقی، تمام حقایق کمالیه را مجسم کردند و نشان دادند.

«حجت‌الإسلام عابدینی»

 

کودکان پر از سوال هستند؛ سوال درباره همه اتفاقات و ابزارهایی که در اطراف‌شان وجود دارد. درباره این که چرا این کار اشتباه است و چرا آن کار دیگر خوب و درست است؟ والدین هم سعی می‌کنند با صبوری و با زبانی قابل فهم علت این درست و نادرستی را که مفاهیم انتزاعی هستند و توضیح آن ها برای کودکان دشوار است، برای او توضیح دهند. اما درک کودک از درست و نادرست و رفتار خوب و بد چیست؟ آیا او مانند یک بزرگسال می‌داند که دروغگویی همیشه بد است؟

 

دریافت و تصور کودکان از مفاهیم انتزاعی همچون خوب و بد و درست و نادرست با آنچه بزرگسالان دارند، متفاوت است. بچه‌ها قوانین و مفاهیم انتزاعی مانند خدا و منابع قدرت و خوبی و بدی را به صورت بزرگسالان درک نمی‌کنند. در بین سنین ۴ تا ۱۰ سالگی آنچه کودک درک می‌کند سود یا زیان است. در حقیقت او به سود یا زیان ظاهری که هر امری در پس خود برای او خواهد داشت توجه می‌کند.

 

بچه‌ها به جای مفهوم کار خوب یا بد به پاداش یا تنبیهی که هر کاری برایشان در پی دارد توجه می‌کنند. کاری که تشویق برای آن ها در پی داشته باشد خوب و درست است هر چند که راه رسیدن به این تشویق راه درستی نباشد. مثلا کودکان حاضرند در مورد کار خوبی که انجام نداده‌اند دروغ بگویند تا صرفا از طرف والدین تشویق شوند و برای‌شان نادرستی کاری که می‌کنند، مطرح نیست.

 

همین طور در مورد تنبیه، برای آن ها ضرر دارد و نباید کاری که تنبیه در پی دارد را دنبال کنند حتی اگر کار درستی باشد. به عنوان مثال آنها حاضر نیستند به اشتباهی که انجام داده‌اند اقرار کنند چون از تنبیه و خشم والدین در هراسند. بنابراین وقتی برای آنها توضیح می‌دهیم که باید همیشه راست گفت حتی اگر این راستگویی به ضرر تو باشد، درک این مسئله کمی برای کودک دشوار است. هر چند این موضوع نباید مانع از آموزش ارزش‌های اخلاقی باشد.

 

مرحله بعدی که کودکان در مواجهه با منابع قدرت به آن وارد می‌شوند، از سن ۱۰ تا ۱۳ سالگی است. برای بچه‌های در این سن جلب توجه بسیار مهم‌تر از پاداش می‌شود. کودکان در این سن دوست دارند که مورد حمایت و توجه منابع قدرت باشند و از نظر آن ها پدر و مادر، خدا، معلم و امثال آن ها منابع قدرت به شمار می‌روند.

 

به همین دلیل کودک در این برهه زمانی به دنبال جلب رضایت و گرفتن تشویق و تحسین است و تایید این افراد برای او اهمیت زیادی پیدا می‌کند. همزمان رفتارها و مفهوم خوب و بد برای کودک نیز بر همین اساس طبقه‌بندی می‌شود و هر چیزی که باعث جلب توجه به او شود ارزش شمرده می‌شود و هر چه که توجه و تحسینی برای او در پی نداشته باشد، حتی اگر مفید و درست باشد، ارزش چندانی برای او ندارد.

 

نویسنده این مطلب :

فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

دیدگاه شما