
ارتباط عاطفی والد-کودک در مراحل اولیه زندگی اثر اجتناب ناپذیری در مراحل بعدی زندگی دارد، به نحوی که بسیاری از اختلالات دوران بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد. لذا هر گونه اتفاقات منفی از قبیل غفلت مکرر از کودک و طرد واقعی و خشونت فیزیکی و… میتواند آثار غیر قابل جبرانی ایجاد نماید. آثاری مانند […]
ارتباط عاطفی والد-کودک در مراحل اولیه زندگی اثر اجتناب ناپذیری در مراحل بعدی زندگی دارد، به نحوی که بسیاری از اختلالات دوران بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد. لذا هر گونه اتفاقات منفی از قبیل غفلت مکرر از کودک و طرد واقعی و خشونت فیزیکی و… میتواند آثار غیر قابل جبرانی ایجاد نماید. آثاری مانند ترس و اضطراب، وسواس، افسردگی و پرخاشگری، حسادت و…
وقتی موقعیت کودک در خطر بیفتد، او دچار ترس و اضطراب میشود، چون موقعیت ثابتی ندارد. همینطور این کودک ممکن است دچار اضطراب شود. والد محترمی که درگیر طلاق شده است، خواسته یا ناخواسته زمینههای اختلالات اضطرابی را در دختران و پسران را ایجاد میکند. چون خودش در موقعیتی قرار میگیرد که نمیتواند تصمیم بگیرد و این ناتوانی در تصمیمگیری عیناً به فرزندان منتقل میشود. باید در نظر داشته باشیم که یادگیری مشاهدهای است.
بروز افسردگی هم از آسیبهای دیگر است. آسیبی که بخاطر از دست دادن کانون امن خانواده به وجود میآید. دیگر کسی نیست که به او دل بندد، او را ببیند و درک کند، نوازش کند و آغوشی گرم برای او باز کند. ضمن اینکه ممکن است عصیان و پرخاشگری هم در او بروز پیدا کند. وقتی فرزند موقعیت ثابتی نداشته باشد و امنیت و شرایط زندگیاش به خطر افتاده باشد، عصیانگری را یاد میگیرد. از رفتارهای پرخاشگرانه پدر و مادر یاد میگیرد که او هم میتواند حریمها و ارزشها را بشکند. حسادت و سوءظن به اطرافیان هم از همان آسیبهاست که تاثیر زیادی در زندگی فردی و اجتماعی او خواهد داشت. مواردی که عرض شد تنها بخشی از اتفاقات منفی اثرگذار بر رشد روانی کودک در مراحل رشدی پدیده طلاق است.