
به گزارش کارگروه تربیتی فرزند پرتال:بر اساس نظر اعضای گروه «فلسفه برای کودکان» ، نظام های آموزشی سنتی، روحیه پرسشگری در کودکان را سرکوب می کنند وکودکی که با هدف گرفتن پاسخ سوال های خود به مدرسه می رود در سال چهارم و پنجم دبستان، به یک شنونده صرف تبدیل می شود. رویکردی در مقابل […]
به گزارش کارگروه تربیتی فرزند پرتال:بر اساس نظر اعضای گروه «فلسفه برای کودکان» ، نظام های آموزشی سنتی، روحیه پرسشگری در کودکان را سرکوب می کنند وکودکی که با هدف گرفتن پاسخ سوال های خود به مدرسه می رود در سال چهارم و پنجم دبستان، به یک شنونده صرف تبدیل می شود.
رویکردی در مقابل شیوه های سنتی تعلیم و تربیت کودکان وجود دارد که اگر به شیوه ای صحیح اجرا شود می تواند نیازهای واقعی کودکان در کلاس درس را محور برنامه های خو قرار دهد و آنها را رفع نماید.
در این روش به دانش آموزان به عنوان پژوهشگران کوچک نگاه می شود. چراکه علت بی انگیزه بودن بسیاری از دانش آموزان در مدرسه این است که دروس برای آن ها بی معنا است و باید ساعت های طولانی یک جا بنشینند و حافظه خود را صرف انباشته شدن دانشی کنند که هیچ کاربردی ندارد.
متیو لیپمن، پروفسور تعلیم و تربیت معتقد است که:
«باید ساختار کلاس، روش های تدریس، جایگاه معلم و محتوای درسی تغییر کند، چیدمان و فضای کلاس، باید از آن حالت خشک که بچه ها را به سمت یادگیری فردی و رقابت سوق می داد، خارج شود. بنابراین باید کلاس ها را به صورت یک حلقه در آورد که یادگیری در آن به شکل گروهی باشد».
در این کلاس ها، جایگاه معلم از کسی که دانای کل است خارج شده و به عنوان تسهیل گر یادگیری در خدمت کلاس قرار می گیرد. یعنی معلم باید فرایندی را تسهیل کند که کودک در آن بتواند پژوهش کند و به کشف مسائل برسد.
کتاب های درسی هم به جای این که یک سری دانش خشک غیرکاربردی به دانش آموز بدهند، باید به کتاب هایی تبدیل شود که در آن مفهوم انتزاعی، فلسفی ، موضوعات مرتبط با زندگی و به خصوص چیزهایی که برای خود کودک اهمیت دارد گنجانده شود.
ضرورت استفاده از نظریه سوال محوری در مدارس
جهتگیری سؤال محوری اقتضای مواجهه انسانی با امر تعلیم و تربیت است. یـعنی آنـگونه برخوردی با تعلیم و تربیت که با ویژگی ها و خصوصیات وجودی انسان تطابق داشـته و بـا دستمایه قرار دادن آنها موجبات رشد و کمال انـسان را فـراهم مـیسازد.
تعلیم و تربیت سوال محور به این دلایل اهمیت دارد:
پاسخ مناسب به کنجکاوی ذاتی انسان
یکی از ویژگی های کلیدی و اساسی انـسان و از جـمله وجوه ممیز او از حیوانات که از مبانی تعلیم و تربیتپذیر بودن او نیز به حساب مـیآید کـنجکاو بودن اوست.
تعلیم و تربیت سؤال مـحور از اینروی که باید دانـشآموزان را پرسـشگر و جستجوگر بار بیاورد، در جهت حـفظ و تـقویت حس کنجکاوی و به قول فریره فراهم کردن مجال لذت بردن دانشآموزان از سؤال کردن عمل نـموده و تـعلیم و تربیتی انسانی است.بالعکس، تعلیم و تـربیت پاسـخ مـحور که دانشآموزان را از لذت بـکارگیری و اسـتفاده از حس کنجکاوی، پرسشگری و جـستجوگری مـحروم میسازد و پوشش دادن به حجم وسیعتری از اطلاعات را وجهه همت انحصاری خود میسازد، تعلیم و تربیتی غـیر انـسانی است.
یادگیری با کیفیت بهتر
حاکم شدن چنین جهتگیری بر جریان یاددهی-یادگیری آن را از شکل انفعالی خارج کرده و به شکل فعّال درمیآورد.بدین معنی کـه دراین فرایند دانشآموزان نقش فعالتری را در مقایسه با فرایندهای یاددهی-یادگیری سنتی و رایج ایفا میکنند. این تحرک و فعالیت هم در عرصه فعالیتهای ذهنی موردنظر بوده و هم فعالیتهای ذهنی توأم با تحرکات فیزیکی از جانب دانـشآموزان را دربـرمیگیرد.هر قدر دانشاموزان از مجال پرسشکردن و طرح مسئله بیشتری برخوردار باشند، یادگیری آنها معنیدارتر و لذا دارای کیفیّت والاتر خواهد بود و دانشآموز اصطلاحا نوعی احساس مالکیت نسبت به آموخته های خود دارند.
تسریع در رشد عقلانی
پیاژه در نظریه رشـد شـناختی خود علاوه بر تعیین مراحل رشد شناختی به تعیین مکانیزم رشد نیز پرداخته است.او بطور خلاصه رشد را در جریان برهم خوردن تعادل میان فرد و محیط جستجو میکند.بدین معنی که ساختار شـناختی مـوجود فرد تـا زمانی که بتواند کلیه محرکهای محیطی را جذب و هضم نماید و از این جهت دچار سؤال یا ابهام نشود، دسـت نخورده باقی میماند.لیکن تنها زمانی که ساختار شناختی موجود از درک و هضم بـرخی مـحرکها عـاجز میماند و لذا تعادل میان فرد و محیط برهم میخورد، لازم است برای ایجاد انطباق بین ساختار شناختی و محرک مـحیطی تـغییراتی در ساختار شناختی به وقوع بپیوندد.یعنی در این حالت قابلیت ها و توانایی های شناختی فعلی فرد برای رفـع عـدم تـعادل و ایجاد تعادل مجدد میان فرد و محیط کفایت ننموده و قابلیتها و تواناییهای جدیدی بدین منظور لازم است.