وقتی کودکی گم میشود و یا آدم ربایان آن را به گروگان میگیرند، کجای این شهر و بی سر و ته را باید دنبال آن گشت. از کجا باید شروع کرد؟ واقعا چقدر باید نیرو و امکانات به خرج داد تا یک کودک پیدا شود؟ واقعیت این است که کشف هر پروندهای سرنخ میخواهد، پروندههای […]
وقتی کودکی گم میشود و یا آدم ربایان آن را به گروگان میگیرند، کجای این شهر و بی سر و ته را باید دنبال آن گشت. از کجا باید شروع کرد؟ واقعا چقدر باید نیرو و امکانات به خرج داد تا یک کودک پیدا شود؟ واقعیت این است که کشف هر پروندهای سرنخ میخواهد، پروندههای کودک ربایی هم از این امر مستثنی نیستند. اگر سرنخی نباشد کار خیلی سخت میشود.
ماموران در مراحل رسیدگی به این پروندهها نیاز به سرنخ دارند. مشاهدات مردمی، دوربین و یا اقدامات آدم ربایان سه عامل تعیین کننده در به دستآوردن سرنخ است؛ حال وقتی هیچ کدام از این عوامل موجود نباشد، سر نخ مناسبی برای پیگیری وجود ندارد. به همین دلیل هم برخی از پروندهها ماهها و حتی سالها بی نتیجه و بلاتکلیف باقی میمانند. بیشترین کودک رباییها با انگیزه مالی انجام میشود. اختلاف حساب، طلب و یا باجگیری مهمترین عواملی است که در بیشتر پروندههای کودکربایی وجود دارد؛ البته در برخی از پروندهها انگیزههای دیگری چون قاچاق و کودک آزاری هم دیده میشود، با این حال، همچنان تسویه حسابهای مالی و ردوبدل شدن پول در صدر انگیزههای پرونده های کودکربایی است.
انگیزه مالی نقش مهمی در شکلگیری این جرایم دارد. جرایمی که آمار دقیقی از آن ها در دست نیست، چرا که هر پروندهای در حوزه قضائی محل وقوع جرم رسیدگی میشود و به همین دلیل آمار تجمیع شدهای در این خصوص وجود ندارد. واقعیت این است که زندگی در شهرهای بزرگ و کلانشهرهایی مثل تهران ملزوماتی دارد که یکی از آن آگاهی بخشی به کودکان و خردسالان است. درواقع این پدر و مادر هستند که میتوانند با آموزش درست و ایجاد حریم ایمن مانع بروز این حوادث شوند.
اعتماد سازی و یا عدم اعتماد به غریبهها به طور مستقیم و غیرمستقیم به رفتار والدین بستگی دارد. برای نمونه همچنان بسیاری از پدر و مادرها، مردهای غریبه را به عنوان «عمو» و همه زنهای غریبه را به عنوان «خاله» به فرزندانشان معرفی میکنند. هر چند این رفتار و گفتار ریشه در فرهنگ گذشته ما دارد اما به مرور زمان باعث میشود کودک به غریبهها و افراد ناشناس اعتماد کند و این اعتماد با توجه به شرایط کنونی بسیار خطرناک است. هر چند آشنا کردن کودکان با واقعیتهای سخت و خشن جامعه باعث ترس و دلهره آن ها میشود اما این ترس برای در امان ماندن از آسیبها و گزندهای جبران ناپذیر احتمالی و ایجاد حریمهای امن برای کودکان اجتنابناپذیر است.