
زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که بدون حضور منظم یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانواده را برعهده دارند. سرپرست خانواده هم به کسی اطلاق میشود که مسئولیت اداره اقتصادی خانواده را به دوش دارد و تصمیمگیریهای عمده و حیاتی بر عهده اوست. معمولاً در اکثر این خانوادهها مادران به لحاظ سطح سواد، مهارت […]
زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که بدون حضور منظم یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانواده را برعهده دارند. سرپرست خانواده هم به کسی اطلاق میشود که مسئولیت اداره اقتصادی خانواده را به دوش دارد و تصمیمگیریهای عمده و حیاتی بر عهده اوست.
معمولاً در اکثر این خانوادهها مادران به لحاظ سطح سواد، مهارت و سرمایه در وضعیت مناسبی قرار ندارند و فرزندان آن ها به عنوان یکی از آسیبپذیرترین قشرهای جامعه آماج محرومیتهایی قرار میگیرند که بقا و رشد آنها را مورد تهدید جدی قرار میدهد. کمبودها و فقر، فشار مضاعفی را بر اینگونه خانوادهها تحمیل کرده و موجب افزایش انواع ناهنجاریها شده و سلامت این زنان، فرزندان آن ها و در نهایت جامعه را به خطر میاندازد.
نکته قابل توجه درباره زنان سرپرست خانوار این است که درصد بالایی از این زنان تحصیلات بالا و مهارت خاصی ندارند و از طرف خانواده نیز حمایت نمیشوند به همین دلیل میزان آسیبپذیری زنان سرپرست خانوار افزایش مییابد. بنابراین، اگر زنان سرپرست خانوار که تحت پوشش سازمانهای حمایتی هستند توانمند نشوند، با مشکلات فراوانی مواجه میشوند و پیامدها و نتایجی که در صورت عدم حمایت از زنان سرپرست خانوار برای آن ها، فرزندانشان و جامعه بهوجود می آید دارای ابعاد گستردهای چون مشکلات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و روحی است.
مسائلی مانند منزوی شدن این زنان، سوء استفاده مردان از آن ها، در معرض اعتیاد و بزهکاری قرار گرفتن آن ها، کاهش اعتماد به نفس و بروز کاستیهایی در تربیت اخلاقی و اجتماعی فرزندان و ناتوانی در حمایت از فرزندان در هنگام بروز مشکلات و کاهش ارتباط درست و مداوم با آن ها تنها گوشهای از پیامدهای رهاشدن زنان سرپرست خانوار در جامعه بدون حمایتهای نهادهای مسئول و عدم توانمندسازی آن هاست.
در اغلب موارد این افراد به دلیل از دست دادن همسر و سپس از بین رفتن حلقه روابط دوستانه، همسایگی و تا حد کمتری خانوادگی، زنان سرپرست خانوار مشکلات عاطفی زیادی در زندگی روزمره پیدا می کنند. آن ها از حقوق مسلمی مثل ازدواج مجدد و برقراری روابط عاطفی و احساسی با دیگر افراد محروم می مانند و در اکثر موارد صرفا به فرزندان خود دلبسته می شوند و این دلبستگی عاطفی بیش از حد، موجب بروز مشکلاتی می شود.
البته دیده شده که گاهی متأسفانه برخی از این زنان به دلیل همان مشکلات و خلاء های روحی و روانی با فرزندانشان دچار مشکل می شوند و این مسئله در نوع برخورد با فرزندان و تربیت آن ها به خوبی مشخص است که گاها خود فرزندان نیز به بیراهه کشیده می شوند.
مشکلات زنان سرپرست خانوار زمانی مضاعف می شود که دارای فرزند یا فرزندانی هم باشند. گرچه ممکن است به دلیل وابستگی شدید هم برای خود مشکلاتی ایجاد کنند و هم برای فرزندشان اما مسئله مهمی که در خصوص این افراد مطرح است، عدم توانایی برخی از آنها در کنترل فرزندانشان است. طبیعی ست که در خانواده ای که هم مادر حضور دارد و هم پدر شرایط به خطا افتادن فرزندان کمتر بروز می کند تا در خانواده ای که پدر که معمولاَ نقش کنترلی قوی تری دارد حضور نداشته باشد.
آنچه که دیده شده، برای فرزندان این مدل از خانواده ها رخ داده فراهم بودن شرایط برای درمعرض آسیب قرار گرفتن آنهاست. دلیل این امر هم این است که معمولاَ زنان سهل انگارتر و تساهل گر ترند نسبت به مردان. یعنی اگر فرزندی در معرض اشتباه قرار گیرد پدر خانواده با شدت عمل بیشتر وارد مسئله می شود تا مادر.
البته این مبحث از نظر روانکاوان مطرح است که والدین به ویژه پدر جایگاه اخلاق را برای فرزندان ایفا می کند و باید و نبایدها از طریق او در فرزندان شکل می گیرد. شاید آمار دقیقی وجود نداشته باشد اما بسیاری از فرزندانی که دچار آسیب اجتماعی و بزهکاری می شوند معمولاَ در خانواده هایی رشد کرده اند که یا در معرض فروپاشی ست و یا یکی از والدین به ویژه پدر حضور ندارند.
برای حمایت و کمک به این افراد جدای از نهاد های حمایتی دولتی مثل کمیته امداد و بهزیستی گمان می کنم نیاز به شکل گیری NGO هایست که به دنبال حمایت از این افراد باشند. همچنین تغییر در سیاست ها و برنامه ریزی های این حوزه هم می تواند مفید باشد، مثل بررسی دقیق تر ازدواج های دانشجویی، ترغیب افراد به ازدواج با این زنان و … .