شرایط بعد حوادثی مانند بلایای طبیعی یک PTSD یا اختلال استرس پس از یک ضایعه است، حوادثی مانند سیل یا زلزله در این دسته بندی قرار می گیرند. این سندرم در واقع زمانی پیش می آید که رویداد رخ داده از سطح توان روانی فرد بالاتر است. برای مثال فرد خانه و نزدیکانش را از […]
شرایط بعد حوادثی مانند بلایای طبیعی یک PTSD یا اختلال استرس پس از یک ضایعه است، حوادثی مانند سیل یا زلزله در این دسته بندی قرار می گیرند. این سندرم در واقع زمانی پیش می آید که رویداد رخ داده از سطح توان روانی فرد بالاتر است. برای مثال فرد خانه و نزدیکانش را از دست میدهد و این مسئله آسیبهای زیادی برای او باقی میگذارد.
چنین حوادثی اگرچه برای افراد زیادی اتفاق میافتد اما همین مسئله باعث می شود تمرکز دیگران از روی یک فرد که امکان دارد یک کودک باشد، برداشته شود و همین مسئله میزان آسیب را افزایش می دهد. وقتی فرد در شرایط سوگ قرار می گیرد و برای مثال پدر یا مادرش را از دست می دهد زمانی که به آن ها فکر می کند و خاطراتشان را یادآوری می کند، نزدیکانش در کنار او هستند و دلداری میدهند، اما در شرایطی مانند زلزله فرد، نه تنها چندین نفر را از دست می دهد بلکه خانهاش نیز که محل امن اوست، ویران میشود و هر کسی به فکر داغ خود است.
وقتی فرد در مرحله اول که انکار واقعیت است قرار دارد تلاش میکند تا خودش را صرفا زنده نگه دارد، آرامشش را حفظ کند و به اطرافیان رسیدگی کند، بنابراین فرد مجبور است حجم مشکلات را انکار کند و در نهایت خشم زیادی در درونش انباشته می شود. این خشم باعث ایجاد کابوس، رفتارهای تهاجمی و برهم خوردن تمرکز او خواهد شد. گاهی فرد به این دلیل که کسی نیست با او درباره این خشم صحبت کند نوعی احساس انتقام گیری نسبت به افرادی که در مکان های دیگر زندگی می کنند و خانه هایشان خراب نشده است، پیدا میکند.
گاهی حجم ناراحتی کودکان در بزرگسالی تبعاتی مانند ترس، ناخن جویدن یا شب ادراری به همراه خواهد داشت. حتی ممکن است کودک دوستی را ببیند که مادرش در کنارش است در حالی که او مادرش را از دست داده؛ این غم باعث میشود کودک نسبت به او احساس حسادت پیدا کند. فرد آسیب دیده گاهی مدت کوتاهی به متخصصان مراجعه میکند اما اغلب نیاز است تا تحت درمان طولانی مدت و مداوم قرار گیرد، شاید چندین سال و ماه نیاز باشد تا فرد با حادثه رخ داده کنار بیاید.
در این شرایط فرد دچار شوک، تحریک پذیری، ناباوری و خوسرزنشی می شود. او فکر می کند «حتما کار بدی کرده ام که خدا جوابم را این طور داده است» و در اثر همین افکار به او بیخوابی، ضربان قلب بالا، شوک ، میگرن، معده درد و … دست می دهد. آسیب دیدگان در این مرحله حتی امیدی ندارند. تا زمانی که خانههایشان دوباره ساخته شود مدت ها زمان نیاز است، این درحالیست که حتی با وجود برگشت شرایط زندگی به حالت قبل، عزیزانشان دیگر در کنارشان حضور ندارند.
کودکان آسیب دیده بعد حوادثی مانند زلزله از تمام بیگانه ها میترسند و نسبت به دیگران بی اعتمادند چرا که فکر میکنند اگر پدر و مادرشان قویتر بودند آن ها را حفظ میکردند اما حالا با این اتفاق دیگر به کسی اعتماد نمیکنند. ترسهای آن ها از تاریکی، اشیاء و… افزایش مییابد و دائم دچار رویاهای ترسناک می شوند. همچنین آن ها برگشت پذیری به دوران نوزادی دارند. برای مثال رفتارهایی ماند ناخن جویدن، شب اداری، جیغ زدن و … را از خود بروز می دهند. حتی گاهی برخی از آن ها دچار لکنت زبان می شوند. ابتلا به غمگینی و افسردگی شدید در کودکان سنین دبستان بیشتر است.